چاپ کد خبر: 14535
11 مهر 1398

تنبیهات و مجازات های وحشتناک در ایران باستان

از ایرانیان باستان به عنوان انسان هایی که به شدت به عدالت باورمند بودند یاد می شود. حکومت های دوران ایران باستان قوانین سختگیرانه و بسیار دقیقی در مورد مجازات های زیر پا گذاشتن قوانین داشتند. ایرانیان باستان بر این باور بودند که هیچ کسی نباید به خاطر اولین خلافی که مرتکب شد کشته شود (اعدام شود) و قبل از قضاوت در مورد هر خلافکاری باید رفتارها و اعمال نیک او نیز مورد توجه قرار گیرد. به عبارت ساده، در ایران باستان حاکمان بر این باور بودند که اگر کسی قرار است به خاطر گناهی که مرتکب شده مجازت شده و درد بکشد باید واقعاً مستحق آن تنبیه باشد. با این وجود وقتی که مشخص شد شخص استحقاق تنبیه شدن را دارد آن تنبیه به کامل ترین و ترسناک ترین شکل ممکن انجام می شد بدون اینکه چشم پوشی در کار باشد.

Bas relief nagsh e rostam al

بدین ترتیب بود که گفته می شود برخی از انتزاعی ترین و البته ترسناک ترین روش های تنبیه و مجازات که حتی از مرگ بدتر بود نیز در این دوران شکل گرفت. عدالت ایران باستان همیشه سریع اجرا نمی شد، گاهی اوقات بسیار آرام و کند پیش می رفت و عمداً به تعویق انداخته می شد تا فرد خاطی بیشترین درد را بکشد. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با برخی از تنبیهات و مجازات های هولناک گناهکاران در دوران ایران باستان آشنا کنیم.

۱۰- خفه کردن خائنان در تلی از خاکستر سوزان

در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با برخی از تنبیهات و مجازات های هولناک گناهکاران در دوران ایران باستان آشنا کنیم.

یکی از بدترین روش های مرگ در ایران باستان خفه شدن در میان تلی از خاکستر بود. این تنبیه دردناک برای بدترین جنایات در نظر گرفته می شد: کسانی که به اتهام خیانت به کشور یا بی احترامی به خدایان دستگیر می شدند، جنایاتی که مجازات آن ها بسیار هولناک بود. ایرانیان باستان برجی به ارتفاع ۲۳ متر ساخته بودند که از خاکستر و تعدادی چرخ پر شده بود. در بالای این برج یک پلتفرم قرار داشت که شخص خاطی را روی آن قرار داده و از طریق آن به درون برج سرازیر می کردند. بدین ترتیب شخص به میانه های برج پرت می شد و در این راه اگر چه برخی از استخوان های او خرد می شدند اما خاکسترها او را زنده نگه می داشتند که مرگی بسیار آهسته تر و البته دردناک تر که برایش طراحی شده بود را تجربه نماید. سپس نوبت به چرخاندن چرخ ها می رسید که از بیرون توسط افراد چرخانده می شدند.

۹- ساختن صندلی از پوست گناهکاران

در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با برخی از تنبیهات و مجازات های هولناک گناهکاران در دوران ایران باستان آشنا کنیم.

وقتی یک قاضی ایرانی به نام سیسامنس در ایران باستان به خاطر دریافت رشوه دستگیر شد، داریوش هخامنشی تصمیم گرفت که از او عبرتی برای دیگران بسازد. به اعتقاد داریوش، دادگاه ایرانی باید عادلانه و بیطرفانه تصمیم می گرفت و بدین ترتیب قضات اجازه اعمال نفوذ و دریافت رشوه و یا هر چیزی که عدالت را خدشه دار می کرد را نداشتند. او می خواست سیسامنس را تنبیه کند و از قِبل همین تنبیه کاری کند که جانشین او دیگر به فکر رشوه گرفتن یا زیر پا گذاشتن عدالت به هر نحوی را نکند. سیسامنس کشته شد اما این آغاز ماجرا بود. بعد از آنکه گلوی او بریده شد، داریوش از اعدام کنندگان خواست که پوست بدن او را به طور کامل و بدون پارگی جدا کرد و آن ها را به رشته هایی از پوست خشک شده انسانی تبدیل نمایند.

800px Cambyses Commanding the Flaying of the Judge Sisamnes from Thronus Justitiae tredecim pulcherrimus tabulis... plate 6 MET DP836861

سپس با استفاده از این پوست ها یک صندلی درست کنند. از آن به بعد، قاضی جدید باید روی صندلی می نشست که از پوست انسان ساخته شده بود. اما این نیز پایان ماجرا نبود زیرا جانشین سیسامنس، پسر او بود. در حالی که او بر دادگاه های ایران باستان حکمرانی می کرد مجبور بود هر روز روی صندلی بنشیند که از پوست پدرش ساخته شده بود. بدین ترتیب شاه داریوش اکنون قاضی داشت که هیچوقت فراموش نمی کرد در صورت پذیرفتن رشوه چه بلایی بر سرش خواهد آمد.

۸- ریختن طلای مذاب در حلق خاطیان

در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با برخی از تنبیهات و مجازات های هولناک گناهکاران در دوران ایران باستان آشنا کنیم.

وقتی که والرین، امپراطور روم باستان بدست سربازان ایرانی افتاد، مرگی دردناک به زندگی او پایان داد. او مرگی را تجربه کرد که نمونه اش را در سریال «بازی تاج و تخت» دیدیم. اما آنچه در ایران باستان رخ داده بسیار بدتر و ترسناک تر از آن چیزی است که در این سریال به تصویر کشیده می شود. شاپور اول، شاه ایران در آن زمان، والرین را به مانند برده شخصی اش نزد خود نگه داشت. والرین مجبور بود در حالی که دست و پایش بسته شده بود در برابر ارتش ایران قدم بزند و مانند یک سگ با او رفتار می شد. شاپور اول به هر شکلی که می توانست امپراطور شکست خورده روم را تحقیر می کرد. قبل از سوار شدن به اسبش، شاپور از والرین می خواست که خم شود تا او بتواند روی پشت او رفته و سوار اسب شود. وقتی که شاه از اسباب بازی اش خسته شد دستور قتلش را داد و این کار با ریختن طلای مذاب در حلق او صورت گرفت. سپس دستور تاکسیدرمی او صادر شد. پوست او را کنده و از کاه پر کردند و جنازه او را در یک معبد به نمایش گذاشتند.

۷- دو تکه کردن افراد با استفاده از درخت

در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با برخی از تنبیهات و مجازات های هولناک گناهکاران در دوران ایران باستان آشنا کنیم.

در سال های آخر ایران باستان، دزدان تنبیه بسیار دردناکی را تجربه می کردند. هر کسی که در هنگام سرقت یا راهزنی در جاده ها دستگیر می شد به مرگ محکوم می شد اما به شکی بسیار ترسناک: دو تکه شدن. اعدام کنندگان نوک دو درخت را به هم نزدیک کرده و به یکدیگر می بستند. در ادامه سارق محکوم شده را در قسمت بالای درختان قرار داده و هر یک از پاهای او را به یکی از درختان می بستند. سپس طنابی که دو درخت را به هم متصل کرده بود بریده می شد. با آزاد شدن درختان، آن ها با سرعت و شدتی سرسام آور به عقب رفته و به جای قبلی خود باز می گشتند در حالی که پاهای سارق نگون بخت به هر کدام از آن ها بسته شده بود. بدین ترتیب بدن او به سرعت به دو تکه تقسیم می شد. در عرض چند ثانیه، دو نیمه از بدنی که تا چند لحظه پیش به هم متصل بود از هر یک از این دو درخت آویزان شده بود. جنازه دو تکه شده این فرد بر سر جاده ای که در آن دزدی کرده بود آویزان باقی می ماند. بدین ترتیب به اعتقاد حاکمان، هر کسی که از این جاده می گذاشت می دانست که در صورت راهزنی چه سرنوشتی در انتظارش خواهد بود.

۶- خرد کردن سر با سنگ

در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با برخی از تنبیهات و مجازات های هولناک گناهکاران در دوران ایران باستان آشنا کنیم.

اگر چه ایرانیان باستان در اجرای عدالت در مورد جنایات بسیار سختگیر و دقیق بودند اما به نظر می رسد که هیچگاه جایگاه و طبقه اجتماعی را فراموش نمی کرده اند. برای مثال پادشاه از مجازات مصون بوده و هر کاری می توانست بکند و تا زمانی که مورد تایید وی بود، خانواده اش نیز می توانستند هر کاری دلشان بخواهد انجام دهند. وقتی که مادر اردشیر دوم، زن پادشاه را به قتل رساند او نمی توانست خود را راضی به تنبیه مادرش کند و به همین دلیل به جای مادرش، خدمتکاران او را کشت. آمستریس، مادر اردشیر یکم [که با نام شاه ارتخشتره نیز شناخته می شد] از عروسش، استاتیرا، بیزار بود، هر چند این تنفر کاملاً دو طرفه بوده است. این دو مجبور بودند که در انظار عمومی دشمنی شان را پنهان کنند.

با این وجود، آن ها آنقدر علیه یکدیگر توطئه کرده و برای کشتن دیگری نقشه می ریختند که پادشاه مجبور شد قوانینی برای دو طرف تعیین نماید که آن ها را از درگیری و رویارویی با یکدیگر باز می داشت. برای مثال هر غذایی که توسط یکی از دو طرف خورده می شد باید نصف شده و نصفی از آن در بشقاب طرف مقابل قرار می گرفت تا بدین شکل هیچ یک در صدد مسموم کردن دیگری برنیاید. اما این هوشمندی پادشاه نیز برای مدت طولانی موثر نبود و زنان راهی برای خلاص شدن از دست دیگری یافتند. مادر پادشاه به یکی از خدمتکاران خود دستور داد یک طرف کارد را به زهر آغشته کند و پس از آنکه به دستور پادشاه، گوشت سرو شده را به دو نیم تقسیم کردند، نصفه سمی شده در بشقاب عروس قرار داده شد و نصفه ای که به مادر رسید کاملاً سالم بود.

Ezra

این ترفند کارگر شده و مادر پادشاه بالاخره از دست عروسش خلاص شد. اگر چه از همان ابتدا مشخص بود که چه کسی پشت این ماجراست اما اردشیر نتوانست خود را برای کشتن مادرش قانع کند. بدین ترتیب تمام خدمتکاران او را شکنجه کرده تا آن ها را به اعتراف وادارد. سپس دستور داد که سر خدمتکاری که گوشت را دو تکه کرده بود با سنگ خرد کردند. در ادامه پادشاه دستور تبعید کردن مادرش را نیز صادر کرد و مدت زیادی طول کشید تا او را به نزد خود بازگرداند. بعدها آمستریس عروس دیگری برای پادشاه انتخاب کرد به نحوی که او را تشویق کرد با دختر خودش ازدواج کند.

امپراطوری ایران باستان در واقع یک سری امپراطوری بود که توسط سلسله های پادشاهی مختلف برای بیش از دو هزار و پانصد سال بر بخش های بزرگی از جهان حکومت می کرد، امپراطوری که ۶۰۰ سال پیش از میلاد مسیح آغاز شده بود. این امپراطوری که در طول قرن ها توسط ۵ خاندان کنترل می شد با خاندان هخامنشی و کوروش بزرگ شروع شد، پادشاهی که سرزمین های باستانی بابل، لیدیا و ماد را تصرف کرد و بدین ترتیب در اوج دوران خود بر اکثریت بخش های خاورمیانه باستان حکومت می کرد. این اولین امپراطوری ایرانی بود که تا زمان حمله اسکندر پابرجا باقی ماند.

ایران باستان نیز مانند بسیاری از تمدن های دیگر روش های خاص خود برای اجرای عدالت و مجازات مجرمان را داشت که در ادامه به تعدادی از دردناک ترین آن ها اشاره خواهیم کرد.

پایتخت اصلی امپراطوری ایران باستان شهر پرسپولیس بوده و قوانین آن توسط دولت های محلی اعمال می شد. هرودوت می گوید که بزرگ ترین گناه از دیدگاه ایرانیان باستان دروغگویی بوده و به عنوان بدترین گناه و جرم، مجازات آن مرگ بوده است. البته دروغگویی تنها یکی از گناهان بزرگ آن زمان بود که مجازات آن مرگی بسیار طولانی و دردناک بود که ممکن بود روزها به طول بینجامد. ایران باستان نیز مانند بسیاری از تمدن های دیگر روش های خاص خود برای اجرای عدالت و مجازات مجرمان را داشت که در ادامه به تعدادی از دردناک ترین آن ها اشاره خواهیم کرد.

۵- زنجیر کردن جنازه افراد به دروازه ها

ایران باستان نیز مانند بسیاری از تمدن های دیگر روش های خاص خود برای اجرای عدالت و مجازات مجرمان را داشت که در ادامه به تعدادی از دردناک ترین آن ها اشاره خواهیم کرد.

در ایران باستان نیز مانند بسیاری از کشورهای مجاور، شکنجه شورشیان از طریق بریدن بینی و گوش هایشان معمول بود. در آن دوران ترسناک ترین و دردناک ترین مجازات همیشه اعدام نبود. گاهی اوقات فرد خاطی را زنده نگه می داشتند که گاهی حتی از مرگ نیز بدتر بود. وقتی برخی علیه شاه داریوش شورش کردند، او کاری کرد که مطمئن شود دیگر کسانی که فکر خیانت و شورش را در سر می پروراندند بدانند که چه چیزی در انتظار آنان است. او رهبران شورشیان را جمع کرده و پس از بریدن گوش، بینی و زبان آن ها و یکی از چشم های آنان را نیز درآورد. اما هنوز هم برای کشتن آن ها زود بود. او این افراد را با زنجیر به دروازه های شهر می بست تا هر کسی که وارد شهر شده یا از آن خارج می شد بدن های مثله شده آن ها را ببیند. در این میان سر معاونان این افراد نیز بریده شده و بر فراز قلعه اصلی شهر آویزان می شدند. این جنازه ها و سرهای مثله شده هفته ها همانجا باقی می مانده و مردم به آن ها بی احترامی می کردند. افرادی که هنوز زنده بودند نیز مورد ضرب و شتم و تمسخر قرار می گرفتند. در نهایت این افراد همانجا می مردند.

ایران باستان نیز مانند بسیاری از تمدن های دیگر روش های خاص خود برای اجرای عدالت و مجازات مجرمان را داشت که در ادامه به تعدادی از دردناک ترین آن ها اشاره خواهیم کرد.

در ایران باستان، روحانیون زرتشتی را مغ می نامیدند که رهبران مذهبی جامعه به شمار می آمدند. بعد از این که یکی از این مغ ها بیش از حد جاه طلب شد، دنیا برای دیگر مغ ها نیز جهنم گشت. یک مغ به نام سمردیس (بردیا) مردم را گول زده و خود را پسر کوروش بزرگ نامیده و بدین ترتیب بود که اعلام کرد پادشاه ایران است. جالب این که وی پادشاه خوبی بود و مردم نیز دوستش داشتند. او قوانین مالیاتی را تدوین کرد که زندگی را برای مردم آسان تر ساخته و قوانین سختگیرانه  نظامی را نیز اصلاح نمود اما او غاصب تاج و تخت بوده و باید کشته می شد. وقتی که مردم متوجه ماجرا شدند تنها با قتل بردیا راضی نشدند و هر مغی که می یافتند را به قتل می رساندند. وقتی که کشتار مغ ها به پایان رسید، مردم تصمیم گرفتند به مناسبت بزرگداشت آن یک عید سالانه اعلام نمایند. بدین ترتیب ایرانیان باستان هر ساله یک بار جشنی به نام جشن کشتار مغ ها داشتند که در خیابان ها راه افتاده و در صورت یافتن مغ ها آن ها را به قتل می رساندند. البته در صحت این داستان ابهاماتی وجود دارد و بردیا را پسر واقعی کوروش می دانند که در نتیجه توطئه داریوش کشته شد.

۳- زنده زنده خورده شدن توسط حشرات

ایران باستان نیز مانند بسیاری از تمدن های دیگر روش های خاص خود برای اجرای عدالت و مجازات مجرمان را داشت که در ادامه به تعدادی از دردناک ترین آن ها اشاره خواهیم کرد.

این نوع مجازات که در طراحی آن نبوغ و البته بیرحمی فوق العاده ای به کار گرفته شده برای افرادی به کار می رفت که پادشاه به شدت از آن ها متنفر بود. مرد خاطی را لخت کرده و داخل تنه تو خالی یک درخت یا دو قایق قرار می دادند در حالی که سر، دست ها و پاهای او بیرون و در معرض آفتاب قرار داشت. سپس او را وادار به خوردن مقادیر زیادی شیر و عسل می کردند تا جایی که به شدت اسهال می گرفت و بدین ترتیب در درون مدفوع و ادرار خود غرق می شد. همچنین اعضای بدن او که در معرض آفتاب و خارج از تنه درخت یا قایق ها قرار داشت نیز به عسل آغشته می شد تا حشرات موذی را به خود جذب نماید.

ایران باستان نیز مانند بسیاری از تمدن های دیگر روش های خاص خود برای اجرای عدالت و مجازات مجرمان را داشت که در ادامه به تعدادی از دردناک ترین آن ها اشاره خواهیم کرد.

بدین ترتیب سوسک ها به اعضای بدن او جلب شده و رفته رفته و زنده زنده او را می خوردند در حالی که زنبورها نیز مدام بدن او را نیش می زدند به طوری که فرد التماس می کرد به زندگی اش پایان دهند. با این وجود به طور مداوم به او غذا داده می شد تا بدین ترتیب تا سرحد ممکن زنده مانده و زجر بکشد. بعد از چند روز فرد مشاعرش را از دست می داد اما هنوز زنده بود. ممکن بود هفته ها طول بکشد تا بدن فرد خاطی از کار افتاده و به رنج هولناک او پایان داده شود. اولین باری که از این روش در ایران باستان استفاده شد، ۱۷ روز طول کشید تا قربانی جان داد.

۲- مرگ سه گانه

ایران باستان نیز مانند بسیاری از تمدن های دیگر روش های خاص خود برای اجرای عدالت و مجازات مجرمان را داشت که در ادامه به تعدادی از دردناک ترین آن ها اشاره خواهیم کرد.

به باور ایرانیان باستان برخی از افراد استحقاق بیش از یک مرگ را داشتند. اگر جرم آن ها به اندازه کافی بد می بود، اجرای عدالت تنها با یک بار کشتن وی ممکن نبود. بدین ترتیب تا قبل از اینکه نفسشان قطع شود سه مرگ را تجربه می کردند. در واقع افرادی که بدین روش مجازات می شدند نمی مردند بلکه رنج و درد شبیه مرگ را سه بار تجربه می کردند. وقتی که یک خدمتکاران اخته باعث رنجش همسر کوروش بزرگ شد، او ابتدا چشم های خدمتکارش را از حدقه بیرون کشید. پس از این که زخم چشم هایش خوب شد زنده زنده پوست او را کنده و بعد از مدتی پرستاری از زخم هایش او را به دار آویخت.

اما این تنها باری نبود که این اتفاق در ایران باستان رخ داد. وقتی که یکی از سربازان خودی سعی کرد در جنگ کوروش را به قتل برساند تنها باعث زخمی شدن وی شد و شاه دستور اعدام وی را صادر کرد. مادر پادشاه اما مانع اعدام شدن وی شده و از پادشاه خواست مجازات این سرباز را به وی واگذار نماید. او ابتدا به مدت ۱۰ روز دست ها و پاهای این سرباز را با طناب به قرقره هایی بسته و در جهات مختلفی می کشید. در ادامه چشم های او را از حد درآورده و در ادامه با ریختن سرب مذاب در گوش هایش به زندگی او پایان داد.

۱- وادار کردن افراد به خوردن فرزندانشان

ایران باستان نیز مانند بسیاری از تمدن های دیگر روش های خاص خود برای اجرای عدالت و مجازات مجرمان را داشت که در ادامه به تعدادی از دردناک ترین آن ها اشاره خواهیم کرد.

یک ژنرال مادی به نام هارپاگوس بدترین مجازاتی که برای یک خلاف ساده وجود دارد را در ایران باستان متحمل شد. پادشاه ماد در آن دوران ایشتوویگو نام داشت و در خواب دیده بود که نوه اش به حکومت او پایان خواهد داد از این رو به هارپاگوس دستور داد که نوه او را به جنگل برده و به حال خود رها کند تا بمیرد. به جای این کار، هارپاگوس این نوزاد را به چوپانی داد که مانند فرزند خود از او مراقبت کرد. ده سال طول کشید تا ایشتوویگو متوجه شود که هارپاگوش از فرمان او سرپیچی کرده است و از این ماجرا به شدت خشمگین شد. او گلوی پسر هارپاگوس را بریده، او را تکه تکه کرده، آن را کباب کرده و در یک ضیافت شاما برای هارپاگوس سرو کرد. در ابتدا هارپاگوس نمی دانست که پسرش مرده و دارد گوشت او را می خورد.

سپس ایشتوویگو از دستیاران خود خواست که سر بریده شده پسر او را روی میز و در مقابل او قرار دهند و از هارپاگوس پرسید: «آیا می دانی گوشت چه حیوانی را خورده ای؟». هارپاگوس می دانست که در صورت تلاش برای انتقام چه سرنوشتی در انتظارش خواهد بود. وی حتی جرأت گریه کردن در مقابل پادشاهی که فرزندش را کشته و از آن برایش کباب درست کرده بود را نداشت. هارپاگوس در جواب گفت: «بله می دانم، و هر کاری که پادشاه انجام دهد خوشایند است». او غذای خود را که در واقع گوشت فرزندش بود تمام کرده و از شاه خواست که باقی آن را با خود به خانه ببرد. سپس باقیمانده جنازه پدرش را با خود به خانه برده و دفن کرد.

نظرات خود را برای ما ارسال کنید

نام شما دوشنبه , ۱۰ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۵:۱۴

به دوستی که این متن رو نگاشته توصیه میکنم کمتر فیلم اکشن و خشونت بار ببیند و کمتر هم در فضا سیر کند.
این رو هم به ایشون میگویم که اگر نیاکان ما از این دست کار ها می کردند اطمینان داشته باش که سر و کله اجداد خونریز تو هیچگاه در این سرزمین پیدا نمی شد.
حال به بندهایی مانتره از سخنان اشوزرتشت در گاتها میپردازیم که بهترین بن مایه و مدرک است.
《 با گفتار پاک و با نیروی بیان ، گمراهان را به برترین راه که همانا راه راستی و یکتاپرستی است ، رهبری خواهم کرد.》
(گاتها هات ۲۸ بند ۵)
《 خشم و نفرت را از خود دور کنید. اجازه ندهید اندیشه هایتان به خشونت و ستم گرایش پیدا کند. به منش پاک و مهر و محبت دلبستگی نشان دهید، رادمردان پاک سرشت برای گسترش راستی و درستی پیوند استوار خواهند ساخت و هواخواهان راستی را به سوی بهشت جایگاه تو ای اهورا که منزلگه راستان و پاکان است رهبری خواهند کرد. 》
(گاتهاهات ۴۸ بند۷)

ا. پنجشنبه , ۱۰ تیر ۱۴۰۰ - ۲۳:۴۳

تیتر درست این صفحه داستان سرا البته هست “تنبیهات و مجازات های وحشتناک در قرون وسطا”. نوشابه زیاد خوردنش خوب نیست و از نوعی که شما می خورید اصلا یک چکه اش هم خوب نیست.

آخرین اخبار