چاپ کد خبر: 59127
8 تیر 1400

جزئیات جدید و تکان دهنده از پرونده قتل ۴ نفر در ایران

قتل زن سالخورده به دست دختر نظافتچی

 دختر پرستار خانگی با انگیزه سرقت طلا و جواهرات زنی مسن او را به قتل رساند اما عاقبت دستگیر شد و به جرمش اعتراف کرد.

روز ۲۲ آبان سال ۹۸ زن جوانی با مراجعه به دادسرای امور جنایی تهران اعلام کرد مادر ۸۲ساله‌اش به علت مشکوکی فوت کرده و طلاجاتش نیز به سرقت رفته است. همان‌ زمان پرونده با موضوع سرقت منجر به جنایت تشکیل و برای تحقیقات جنایی با دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای امور جنایی تهران در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.

محتویات پرونده حاکی از آن بود که متوفی به علت ابتلا به بیمارهای زمینه‌ای و با توجه به آثار کبودی در نواحی گردن در بیمارستان فوت و با صدور گواهی فوت بدون ارجاع جسد به پزشکی قانونی دفن شده است. در ادامه بررسی‌ها دختر زن سالخورده عنوان کرد مادرش دچار شکستگی لگن شده بود و در مدت چهار ماه قبل از فوتش زن پرستاری به نام شوکت به خانه او می‌رفت و از وی مراقبت و نگهداری می‌کرد و کارهای خانه را نیز انجام می‌داد. این در حالی بود که دختر شوکت نیز برای نظافت گاهی اوقات با مادرش به خانه زن سالخورده می‌رفت.

کارآگاهان با فرضیه اینکه دختر پرستار به نام اکرم در این ماجرا دست دارد، با هماهنگی بازپرس پرونده او را بازداشت کردند اما این زن در تحقیقات منکر قتل شد و گفت از علت مرگ زن مسن بی‌اطلاع است. کارآگاهان با ادامه تحقیقات پلیسی، در نهایت اکرم ۴۴ساله را در برابر مدارک و دلایل پلیسی قرار دادند که او در اوایل تیرماه امسال به قتل و انجام سرقت از خانه مقتول اعتراف کرد.

او گفت: مادرم نظافتچی منزل مقتول بود. پیرزن به ‌علت شکستگی لگن قادر به حرکت نبود. من یک بار که به ‌جای مادرم برای نظافت به خانه او رفتم متوجه شدم مقتول تنها زندگی می‌کند. به ‌همین‌ دلیل تصمیم گرفتم طلاجات او را سرقت کنم و برای این کار نقشه‌ای را طراحی کردم. روز هشتم مهر سال ۹۸ با تصمیم به‌سرقت‌بردن طلاهای مقتول راهی خانه او شدم.

پیرزن در را باز کرد و داخل خانه رفتم. سپس در فرصتی مناسب مقتول را از پشت هل دادم و او به زمین افتاد. می‌خواستم گردنبند او را از گردنش بکنم که مقاومت کرد. با او درگیر شدم و در این حین مقتول شروع به سر‌و‌صدا کرد، برای اینکه کسی صدایش را نشنود و همسایه‌ها سراغم نیایند دستم را روی دهانش گذاشتم اما بعد از چند لحظه متوجه شدم زن مسن بی‌حال شده است.

من بلافاصله طلاهای او را سرقت و از خانه فرار کردم و اموال مسروقه را به مبلغ ۱۰ میلیون تومان فروختم. در این مدت هم گمان می‌کردم ردی از خودم به جا نگذاشته‌ام و کسی نمی‌فهمد قتل کار من است. مخصوصا وقتی پیرزن دفن شد تصور کردم ماجرا تمام شده است. سرهنگ کارآگاه سعداله گزافی، جانشین پلیس آگاهی تهران بزرگ، با تأیید این خبر اشاره کرد: با اعتراف زن جوان به جرم خود، با صدور قرار قانونی از سوی بازپرس، پرونده برای انجام تحقیقات تکمیلی و کشف زوایای پنهان در اختیار کارآگاهان اداره دهم قرار دارد.

اعتراف زنی که شوهرش را به چنگ قاتل انداخت

استرس سراسر وجودم را فرا گرفته بود، یک لحظه وقتی به چشمان شوهرم نگاه کردم پشیمان شدم اما قاتل که حرف‌هایم را از طریق گوشی تلفن همراه می‌شنید ناگهان خطاب به من نهیب زد که «خفه شو!».

این‌ها بخشی از اعترافات زن ۳۳ ساله‌ای است که سپیده دم بیستم خرداد گذشته، شوهرش را با یک دسیسه شیطانی به چنگ قاتل سیاه پوش‌انداخت و بدین ترتیب صحنه جنایت وحشتناکی در مشهد رقم خورد.

این زن جوان که به همراه مرد سیاه پوش به صحنه وقوع قتل هدایت شده بود با دستور قاضی ویژه قتل عمد مشهد مقابل دوربین قوه قضاییه ایستاد تا جزئیات این صحنه مرگبار را در حضور قاضی دکتر حسن زرقانی بازگو کند چرا که هنوز برخی از اظهارات متهمان با چگونگی وقوع این قتل هولناک در تناقض بود. در آغاز بازسازی صحنه قتل که سرهنگ ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد پلیس آگاهی خراسان رضوی) نیز حضور داشت ابتدا قاضی زرقانی با تفهیم مواد قانونی از متهمان خواست تا حقیقت ماجرا را بیان کنند چرا که این اظهارات در مراحل بعدی دادرسی نیز مورد استناد قضایی قرار می‌گیرد.

2640321 453

بنابراین گزارش با فراهم شدن مقدمات بازسازی صحنه جنایت در حاشیه خیابان شهید رستمی ۲.۱ (محل وقوع قتل) این زن جوان که در تنگنای سوالات تخصصی و فنی قاضی ویژه قتل عمد قرار گرفته بود و راه گریزی از این مخمصه پیدا نمی‌کرد به ناچار تصمیم گرفت تا با بیان زوایای پنهان این جنایت، خود را از گرداب این سوالات پیچ در پیچ برهاند. او با معرفی کامل خود به تشریح جزئیات ماجرای قتل شوهرش پرداخت وگفت: من زندگی خوبی داشتم و از همسرم نیز راضی بودم اما از روزی که «مجید» (متهم به قتل) وارد زندگی ما شد تیره روزی‌های من نیز شکل گرفت.

او همواره به من ابراز علاقه می‌کرد و من به هر طریقی از او دوری می‌کردم تا این که کار به جایی رسید که «مجید» مرا تهدید می‌کرد اما من همسرم را دوست داشتم و نمی‌خواستم طلاق بگیرم. بالاخره او برای ازدواج با من نقشه قتل شوهرم را کشید ولی من نمی‌دانستم او به چه طریقی می‌خواهد همسرم را از میان بردارد. او با همسرم (رضا) معاشرت داشت و به خانه ما رفت و آمد می‌کرد اما من تا آن زمان در برابر خواسته هایش مقاومت کردم تا این که از من خواست رضا را به منطقه بولوار شهید رستمی بکشانم!

همسرم مدتی بود که به دلیل بیماری کرونا دارو مصرف می‌کرد و از چند روز قبل در سپیده دم به پیاده روی می‌رفتیم. وقتی به ناچار نقشه شوم مجید را پذیرفتم! خیلی نگران بودم آن شب شوهرم تا سپیده دم نخوابید او با بچه‌ها بازی می‌کرد و از این که خوابش نمی‌برد ناراحت بود به او پیشنهاد دادم قرص خواب آور بخورد! او هم ۲ عدد قرص خواب آور خورد تا این که برای پیاده روی آماده شدیم اما من نمی‌توانستم گوشی تلفن را به دستم بگیرم به همین دلیل «هندزفری» را در گوشم گذاشتم تا از این طریق با «مجید» در ارتباط باشم! او هم به محل قرار رفته بود و انتظار ما را می‌کشید.

هنگامی که به منظور پیاده روی از خانه خارج شدیم تماس‌های من و «مجید» هم برقرار شد و او صدای مرا می‌شنید که با شوهرم صحبت می‌کردم.

در بین راه متوجه شدم رضا به خاطر قرص‌هایی که مصرف کرده است حال مناسبی ندارد یک لحظه وقتی در چشمانش نگاه کردم از کارم پشیمان شدم و از شدت استرس و نگرانی می‌لرزیدم در این هنگام به همسرم گفتم حالت خوب نیست! بیا به خانه بازگردیم! ولی «مجید» که این جمله را شنید از آن سوی خط خطاب به من گفت: «خفه شو!» من هم که می‌ترسیدم دیگر حرفی نزدم. چند لحظه بعد همسرم ابتدا روی جدول سیمانی کنار خیابان نشست و سپس در همان حالت دراز کشید. دستش را گرفتم و چند بار صدایش زدم ولی او انگار صدایم را نمی‌شنید.

در همین حال «مجید» از راه رسید موتورسیکلت را روی جک گذاشت و بالای سرشوهرم آمد. او با چاقویی که در دست داشت چند ضربه به شکم و سینه او زد و بعد هم با خونسردی سوار موتورسیکلت شد و از محل گریخت.
آن جا بود که من فریاد زنان از مردم و رهگذران کمک خواستم ولی اورژانس زمانی پیکر همسرم را به بیمارستان صاحب الزمان(عج) رساند که او دیگر جان خود را از دست داده بود! من هم برای ترس از مجازات نقشه متلک‌گویی را کشیدم و ادعا کردم که موتورسوار سیاه پوش(قاتل) ابتدا با متلک گویی برای من ایجاد مزاحمت و بعد شوهرم دخالت کرد و آن موتورسوار نقابدار همسرم را با ضربات چاقو کشت!

در ادامه بازسازی صحنه قتل، مجید جوان ۲۹ ساله نیز مقابل دوربین قوه قضاییه قرار گرفت و در تشریح این جنایت شیطانی وحشتناک گفت: حدود یک سال و نیم قبل با رضا (مقتول) در یکی از رستوران‌های سنتی طرقبه آشنا شدم و با هم به گفت‌وگو پرداختیم. من از شهرستان آمده بودم و جا و مکان و شغل درستی نداشتم آن شب رضا مرا برای صرف شام به خانه اش دعوت کرد واین گونه معاشرت من با خانواده او شکل گرفت ولی در این میان من که با همسرم رابطه خوبی نداشتم احساس کردم به همسر رضا علاقه‌مند شده‌ام به همین دلیل از او خواستم تا از شوهرش طلاق بگیرد و با من ازدواج کند وقتی فهمیدم او نمی‌تواند از فرزندان و همسرش جدا شود نقشه قتل رضا را کشیدم و ماجرا را برای همسر رضا بازگو کردم!

شب حادثه به منزل یکی از دوستانم رفتم و موتورسیکلت او را به امانت گرفتم. سپس لباس‌های سیاه پوشیدم و با شال مشکی هم چهره‌ام را پوشاندم تا شناسایی نشوم! صبح زود از طریق تلفن با هم در ارتباط بودیم تا این که وقتی دیدم رضا کنار جدول دراز کشید به سراغش رفتم و ضربات چاقو را بر پیکرش فرود آوردم بعد از آن موتورسیکلت دوستم را پس دادم و سپس به تهران گریختم. وقتی فهمیدم کسی موتورسوار قاتل را نشناخته است به مشهد بازگشتم و با بستگان رضا تماس گرفتم به آن‌ها گفتم من در کیش بودم که متوجه ماجرای قتل شدم و اکنون برای عرض تسلیت آمده‌ام اما زمانی که قصد داشتم دسته گل بخرم و در مجلس ختم شرکت کنم توسط کارآگاهان پلیس آگاهی دستگیر شدم و. ..

بنابر این گزارش، پس از اعترافات صریح متهمان درباره چگونگی وقوع این جنایت هولناک، قاضی دکتر حسن زرقانی دستور پایان بازسازی صحنه قتل را صادر کرد و بدین ترتیب متهمان روانه زندان شدند تا این پرونده جنایی دیگر مراحل دادرسی را طی کند.

معمای پیچیده قتل آتشین ۲ کارگر

پرونده قتل دو مرد که در یک درگیری خشن به آتش کشیده شده و جانشان را از دست داده بودند، با تصمیم جدید دادگاه پیچیده‌تر شد.

 پرونده قتل دو مرد که در یک درگیری خشن به آتش کشیده شده و جانشان را از دست داده بودند، با تصمیم جدید دادگاه پیچیده‌تر شد. بر اساس این گزارش،، اجساد سوخته بعد از آن کشف شد که کارگران ساختمانی نیمه‌کاره به آتش‌نشانی تهران خبر دادند یک آتش‌سوزی مهیب رخ داده است.

با مهار آتش‌سوزی در کانکس کارگران، مأموران آتش‌نشانی دو جسد از داخل آن پیدا کردند که هرچند به‌شدت سوخته و غیرقابل‌شناسایی بودند اما مشخص شد قبل از شروع حریق به قتل رسیده‌اند. وقتی مأموران پلیس در جریان این اتفاق تلخ قرار گرفتند، تحقیقات در این خصوص آغاز شد.

با شناسایی خانواده دو قربانی، مأموران بررسی‌های بیشتری در این خصوص انجام دادند و خانواده‌ها شکایتی به پلیس ارائه داده و خواستار مجازات متهمان شدند. شواهد نشان می‌داد مقتولان دو کارگر بودند که با کسی خصومت نداشتند. در تحقیقاتی که از خانواده دو قربانی انجام گرفت، آنها گفتند هیچ دشمنی‌ای با کسی نداشتند و نمی‌دانند این اتفاق به چه دلیلی رخ داده و چه انگیزه‌ای برای قتل وجود داشته است.

همسر رسول یکی از قربانیان به مأموران گفت: من و رسول تازه با هم ازدواج کرده بودیم. رسول بیشتر روزهای هفته را سر کار بود. او مردی آرام و سربه‌زیر بود و با هیچ‌کس درگیر نمی‌شد. بنابراین فرضیه سرقت از دو متهم مطرح شد اما خانواده هر دو قربانی گفتند از اینکه آنها در کانکس چیز باارزشی نگهداری می‌کردند یا نه خبر نداشتند به این ترتیب معمای مرگ رسول و همکارش حامد پیچیده‌تر شد.

پلیس در ادامه تحقیقات سه مظنون را بازداشت کرد. این سه مظنون درباره علت قتل دو کارگر جوان ابراز بی‌اطلاعی کردند و گفتند نمی‌دانند به چه دلیل این اتفاق افتاده است. همه مظنون‌ها مصرانه منکر دست‌داشتن در این ماجرا شدند. با این حال با توجه به شکایت اولیای دم و با توجه به اینکه فقط این سه مظنون زمان حادثه در محل بودند، کیفرخواست علیه آنها صادر و پرونده برای رسیدگی آماده شد. در نهایت متهمان در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستادند.

در جلسه رسیدگی به این پرونده بعد از اینکه کیفرخواست علیه متهمان خوانده شد اولیای دم دو قربانی درخواست صدور حکم قصاص را مطرح کردند و خواستند تا راز قتل برملا شود اما وقتی نوبت به متهمان رسید آنها اتهامشان را رد کردند. یکی از آنها گفت: من در حوالی کانکسی که به آتش کشیده شده بود زندگی می‌کردم. آن شب سروصدایی عجیب شنیدم. به ‌همین ‌خاطر خودم را به کانکس رساندم.

آنجا بود که فهمیدم کانکس شعله‌ور شده و مأموران پلیس و آتش‌نشانی دو جسد را از داخل آن بیرون آورده‌اند. من قبلا هرگز قربانیان را ندیده بودم و آنها را نمی‌شناختم و هیچ خصومتی با آنها نداشتم. انگیزه و دلیلی برای اینکه آنها را بکشم نداشتم. حتی بعد از حادثه مأموران خانه و زندگی من را جست‌وجو کردند هیچ چیزی از متهمان در خانه من نبود. در ادامه دیگر متهم پرونده در جایگاه قرار گرفت و گفت: من دو قربانی را از قبل می‌شناختم اما حدود دو سال بود که اصلا آنها را ندیده بودم و نمی‌دانم چه کسی آنها را کشته است.

من اصلا با آنها رفت‌و‌آمد نداشتم و خبر نداشتم در آن کانکس زندگی می‌کنند. سومین متهم نیز گفت: چون هنگام آتش‌سوزی من در آن حوالی حضور داشتم پلیس بی‌دلیل مرا بازداشت کرد. من بی‌گناه هستم و دستی در این ماجرا ندارم. سه متهم مدعی شدند شاهدانی دارند که ثابت می‌کنند آنها بی‌گناه هستند و هنگام به آتش‌ کشیده‌شدن کانکس آنجا حضور نداشته‌اند. با این ادعای متهمان، قضات دادگاه جلسه محاکمه را تجدید کردند تا متهمان شاهدان خود را به دادگاه معرفی و از این طریق بی‌گناهی‌شان را اثبات کنند.

نظرات خود را برای ما ارسال کنید

آخرین اخبار