چاپ کد خبر: 103746
19 بهمن 1401

چند واقعیت ناگفته ولی خواندنی از امپراطوری ساسانیان در ایران !

شاهنشاهی ساسانی  که نام رسمی‌اش ایرانشهر  بود و نیز تاریخ‌نگاران از آن به‌عنوان امپراتوری نو-پارس یاد می‌کنند، پایان دوره ایران باستان و آخرین شاهنشاهی ایرانی پیش از حمله اعراب به ایران در سده ۷ و ۸ میلادی بود که از سال ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی به مدت ۴۲۷ سال بر ایران فرمان راند؛ شاهنشاهان این دولت از دودمان ساسانیان بودند.

قلمرو امپراتوری ساسانی در نهایت گسترهٔ خود تحت فرمانروایی خسرو پرویز

این شاهنشاهی یکپارچه را که به نام خاندان ساسان نامیده شد، اردشیر بابکان با شکست اردوان پنجم، واپسین شاهنشاه اشکانی ” پارتی ” ، پایه‌گذاری کرد و بیش از چهار سده دوام آورد و آن را به دراززیسته‌ترین سلسله شاهنشاهی ایرانی-پارسی تبدیل کرد.

به این ترتیب، امپراتوری نو-پارس، با پیروزی بر امپراتوری پارت، جانشین آن شد و دوباره پارسیان را به عنوان یک قدرت بزرگ در اواخر دوران باستان در کنار رقیب همسایه خود، امپراتوری روم ” پس از امپراتوری بیزانس در سال ۳۹۵ م ” بازتاسیس کرد.

شاهنشاهان ساسانی که ریشه‌شان از پارس بود، بر پهنهٔ بزرگی از آسیای باختری چیرگی یافته و در کنار امپراتوری روم-بیزانس، در گذر بازهٔ زمانی افزون بر ۴۰۰ سال، ابرقدرت جهان باستان شمرده می‌شدند. پایتخت ایران در این دوره، شهر تیسفون در نزدیکی بغداد در عراق امروزی بود. پرچم ایران باستان در این دوره، درفش کاویانی بود که پس از سرنگونی ساسانیان از میان رفت.

Asia 500ad 1

نقشهٔ آسیا در سال ۵۰۰ پس از میلاد

دورهٔ ساسانی یکی از مهم‌ترین و سرنوشت سازترین دوره‌های تاریخ ایران شناخته می‌شود. شاهنشاهی ساسانی، واپسین شاهنشاهی ایرانی پیش از حمله اعراب به ایران و اسلام آوردن ایرانیان است. در دورهٔ ساسانی، تمدن ایرانی از بسیاری از جهت‌ها به نهایت شکوفایی و پویایی خود رسید. ایران در دورهٔ ساسانیان، تأثیر فراوانی بر فرهنگ روم گذاشت. تأثیرات ساسانیان تنها محدود به مرزهای ایران نبود، بلکه تاثیراتش به هند، چین، اروپای غربی و آفریقا هم می‌رسد.

ساسانیان نقشی برجسته در پدیداری هنر اروپایی و آسیایی در دوره‌های میانه داشتند. بخش بیشینه چیزی که امروزه به نام دوران طلایی اسلام در زمینهٔ هنر، معماری، موسیقی و دیگر زمینه‌ها شناخته می‌شود، از ساسانیان به جهان اسلام منتقل و برده شد.

جامعهٔ ساسانی به گونهٔ طبقاتی و لایه ای اداره و گردانده می‌شد. جامعه به چهار طبقهٔ موبدان، جنگاوران، دبیران و پیشه‌وران بخش‌بندی می‌شد.

درفش کاویانی پرچم ساسانیان

درفش کاویانی نماد و پرچم ساسانیان

دین رسمی شاهنشاهی ساسانی، کیش زرتشتی بود و اوستا و زند بنمایه بنیادین دادستانی و دینی فرمانروایی ساسانی شمرده می‌شدند.

دورهٔ شاهنشاهی ساسانیان، در سال ۶۵۱، پس از کشته شدن یزدگرد سوم درگذر حمله اعراب به ایران، به پایان رسید و ایران به جز طبرستان زیر چیرگی اعراب مسلمان درآمد.


تاریخچه:

شروع و زوال ساسانیان

نام
به‌طور رسمی، این امپراتوری به عنوان امپراتوری ایرانیان شناخته می‌شد ” زبان پارسی میانه: ایرانشهر Ērānšahr، در زبان پارتی اشکانیان آریان شهر aryānrahr: این اصطلاح برای اولین بار در سنگ‌نوشته شاپور یکم بر کعبه زرتشت آمده‌است جایی که شاه می‌گوید «من شاه ایران شهر ” کشور ایران ” هستم»

در واقع به این دلیل که خاندان ساسان به نام ساسان نامگذاری شده‌است، این امپراتوری در منابع تاریخی و دانشگاهی به عنوان امپراتوری ساسانی شناخته می‌شود. در زبان انگلیسی نیز به عنوان امپراتوری ساسانیان یاد می‌شود، مورخان نیز از امپراتوری ساسانی به عنوان امپراتوری نئو فارسی یاد کرده‌اند زیرا که پس از شاهنشاهی هخامنشی این دومین امپراتوری ایران بود که از پارس ” پرس ” برخاست.


شکل‌گیری و تاریخ دوره آغازین ” ۲۰۵–۳۱۰ ”

روایت‌های متناقضی از سقوط امپراتوری اشکانی و در پی آن خیزش شاهنشاهی ساسانی وجود دارد که جزئیات این دوره را در هاله‌ای از ابهام قرار داده‌است. شاهنشاهی ساسانی توسط اردشیر اول ” اردشیر بابکان ” در شهر استخر بنیان نهاده شد.

پاپک در آغاز حکمران ناحیه‌ای بود که به آن «خیر» می‌گفتند. با این حال، در سال ۲۰۰ ” بر طبق تورج دریایی ۲۰۵–۲۰۶ ” ، او موفق به سرنگون کردن «گوچهر» از خاندان «بازرنگیان» شد. پاپک و بزرگ‌ترین پسرش شاپور، موفق شدند تا قدرت خود را به سرتاسر پارس گسترش دهند. به خاطر طبیعت گیج‌کننده منابع، رویدادهای بعدی ناواضح و گنگ است. با این وجود، با اطمینان می‌توان گفت که پس از مرگ پاپک، اردشیر که در آن هنگام حکمران دارابگرد بود، در نزاعی برای به قدرت رسیدن، وارد جنگی با برادر بزرگ‌ترش شاپور شد. منابع نشان می‌دهند که شاپور، که برای ملاقات کردن با برادرش رفته بود، بر اثر فروپاشی سقف بر سرش کشته شد. در سال ۲۰۸، اردشیر با خاموش کردن شورش‌هایی از طرف دیگر برادرهایش که اعدام شدند، خود را حکمران تمام پارس خواند.

وقتی که اردشیر خود را شاهنشاه خواند، پایتخت خود را به بخش‌های جنوبی پارس منتقل کرد و شهر اردشیرخوره ” سابقاً گور، امروزه در فیروزآباد ” را برپا کرد. این شهر که کوه‌های بلند از آن نگهداری می‌کردند و به آسانی از طریق گردنه‌های باریک قابل دفاع بود، تبدیل به مرکز قدرت‌گیری بیشتر اردشیر شد. این شهر توسط یک دیوار دایره‌ای‌شکل بلند احاطه شده بود که احتمالاً از روی دیوار مشابهی در دارابگرد نمونه‌برداری شده بود و بر بخش شمالی آن یک کاخ بزرگ قرار داشت که بقایای آن هنوز هم پابرجاست.

DarabGerd

شهر کهن دارابگرد نخستین پایتخت سلسله ساسانیان در فاصله ۶ کیلومتری شهرستان داراب

اردشیر پس از اینکه قدرت خود را در پارس پابرجا کرد، به سرعت قلمرو خود را گسترش داد، از شاهان محلی پارس خواست تا سوگند بخورند با او وفادار باشند و استان‌های مجاور خود از جمله کرمان، اصفهان، شوش و میشان را تحت کنترل خود درآورد. توجه اردوان پنجم، شاهنشاه اشکانی، خیلی زود معطوف به قدرت‌گیری اردشیر شد. او در ابتدا در سال ۲۲۴ به حکمران خوزستان دستور داده بود تا وارد جنگی علیه اردشیر شود، اما اردشیر در این جنگ پیروز شد.

اردوان پنجم در دومین تلاش برای شکست دادن اردشیر، او را در جنگی در هرمزگان ملاقات کرد، که اردوان پنجم در این جنگ شکست خورد و کشته شد. پس از کشته شدن شاهنشاه اشکانی، اردشیر به استان‌های غربی حکومتِ اکنون-سرنگون شدهٔ اشکانی هجوم برد و آن‌ها را تصاحب کرد.

بلاد شاپور

شهر تاریخی بلاد شاپور ” دهدشت ” در استان کهگیلویه و بویراحمد – دورهٔ ساسانیان.

در آن هنگام دودمان اشکانی بین طرفداران اردوان پنجم و بلاش ششم تقسیم شده بود، که احتمالاً اردشیر را قادر ساخت تا اقتدار خود در جنوب را با کمترین مداخله یا اصلاً بدون مداخله اشکانیان، یکپارچه و مستحکم کند.

جغرافیای استان فارس که از دیگر بخش‌های ایران جدا بود، به اردشیر یاری رساند. اردشیر که در سال ۲۲۴ میلادی در تیسپون به عنوان یگانه حکمران فارس تاجگذاری کرد، عنوان شاهنشاه یا «شاه شاهان» را برای خود برگزید ” کتیبه‌ها از آذر-آناهید به عنوان Banebshenan banebshen یا شهبانوی شهبانوها ذکر به میان می‌آورند، اما پیوند او با اردشیر ثابت نشده‌است ” ، به امپراتوری اشکانی که ۴۰۰ ساله بود پایان داد و چهار قرن پادشاهی ساسانیان بر ایران آغاز گشت.

شاهنشاهی ساسانیان در اوج قدرت زمامداری خسرو دوم خسروپرویز

قلمرو فرمانروایی ساسانیان در اوج قدرت ” زمامداری خسرو دوم ” خسروپرویز ”

در چند سال بعدی، شورشیان محلی گرداگرد امپراتوری سربرآوردند. با این وجود، اردشیر بابکان امپراتوری نوین خود را بیش از پیش به سمت شرق و شمال غربی گسترش داد، استان‌های سیستان، گرگان، خراسان، مرو ” واقع در ترکمنستان امروزی ” ، بلخ و خوارزم را به تصاحب خود درآورد. او همچنین بحرین و موصل را هم به قلمرو ساسانی ضمیمه کرد. بعدها در سنگ‌نبشته‌های ساسانی ادعا شده‌است که شاهان کوشانی، تورانی و مکرانی سلطه‌پذیر اردشیر شده‌اند، هرچند که بر طبق شواهد سکه‌شناسی، به احتمال زیاد آن‌ها سلطه‌پذیر فرزند اردشیر، شاپور اول، پادشاه آینده شده‌اند.

از سوی غرب، یورش‌هایی علیه هترا، ارمنستان، آدیابن، با موفقیت کمتری روبرو بود. در سال ۲۳۰، او تا ژرفای قلمروهای روم نیز پیش رفت که این حمله دو سال بعد در طی یک ضدحمله از طرف رومیان، بدون داشتن نتیجه قطعی پایان یافت، هرچند که امپراتور روم، الکساندر سوروس، در روم پیروزی خود را جشن گرفت. پس از مرگ سوروس در ۲۳۵، میان‌رودان، دورا-اروپوس، حران، نصیبین و در نهایت هترا بدست ساسانیان افتاد. سپس اردشیر خودش را بازنشسته کرد و باقی عمرش را در پارس گذراند و پسرش جنگ‌های او را ادامه داد.

طاق بستان 10

طاق بستان در کرمانشاه از اثار زیبای ساسانیان

پسر اردشیر بابکان، شاپور اول، که مدتی با پدرش به‌طور مشترک پادشاهی کرد،گسترش دادن شاهنشاهی ساسانیان را ادامه داد، باختر را تصاحب کرد و بخش غربی امپراتوری کوشان را هم به تصاحب خود درآورد، همچنین چندین لشگرکشی علیه امپراتوری روم را هم ترتیب داد. شاپور نخست در حمله به میان‌رودان روم، حران و نصیبین را تصاحب کرد، اما در سال ۲۴۳، سردار رومی Timesitheus، ایرانی‌ها را در نبرد راسائنا شکست داد و سرزمین‌های از دست رفته را پس گرفت.پیشروی‌های متعاقب امپراتور گردیان سوم ” ۲۳۸–۲۴۴ ” در پایین رود فرات در نبرد مسیخه شکست خورد ” ۲۴۴ ” ، که منجر به قتل رسیدن گوردیان توسط نیروهای خودش شد و شاپور را قادر ساخت تا یک صلح‌نامه بسیار مقرون‌به‌صرفه‌تر را با امپراتور تازه، فیلیپ عرب منعقد کند، که به سبب آن او ۵۰۰٬۰۰۰ دیناری غرامت دریافت کرد و خراجی را هم به صورت سالانه بر دوش رومی‌ها گذاشت.

پل دختر واقع در شهری به همین نام در استان لرستان

شاپور خیلی زود جنگ را از سر گرفت، رومی‌ها را در نبرد باربالیسوس شکست داد ” ۲۵۳ ” و سپس احتمالاً انطاکیه را گرفت و تاراج کرد.نتیجه ضدحمله‌های رومی‌ها تحت امپراتوری والرین با مصیبت و فاجعه همراه بود که ارتش روم در ادسا محاصره و درهم شکسته شد و والرین توسط شاپور به اسارت گرفته شد و تا پایان عمرش زندانی شاپور باقی ماند. شاپور پیروزی خود را با کنده‌کاری کردن یک نقش برجسته شکوهمند در نقش رستم و بیشاپور جشن گرفت و همچنین در نزدیکی تخت جمشید هم یک سنگ‌نبشته یادبود به زبان‌های فارسی و یونانی حکاکی کرد. او از موفقیت خود برای پیشروی در آناتولی بهره برد ” ۲۶۰ ” ، اما پس از شکست خوردن از رومی‌ها و هم‌پیمانان‌شان اذینه پالمیرایی، با آشفتگی عقب‌نشینی کرد و حرم‌سرای خود و تمامی قلمروهای رومی که اشغال کرده بود را از دست داد.

دژ شاپورخواست، خرم‌آباد

دژ شاپورخواست، خرم‌آباد

مرزهای ایران و روم بر طبق موفقیت‌های نظامی یک طرف، دائماً بین دجله و فرات در تغییر بود. رفت‌وآمد بین مرزها آزاد بود و بازرگانی و ازدواج و حتی جاسوسی را ممکن می‌ساخت. در این برهه از زمان، میان‌رودان در دست ایران بود، اما باید فکری به حال ارمنستان می‌شد که در مقابل اردشیر مقاوت کرده و دشمنش را شکست داده بود. ارمنستان همیشه یکی از نکات مورد اختلاف بین ساسانی‌ها و رومی‌ها بوده‌است. این منطقه برای هر دو مهم بوده، چرا که اهمیت استراتژیک و اقتصادی داشته و به عنوان سرزمین حایل بین ایران و روم بوده. از آنجا که یک شاخه از سلسله اشکانیان در ارمنستان حکومت می‌کردند و ساسانیان با اشکانیان دشمنی داشتند، برای شاپور مهم بود تا مشکل ارمنستان را حل و فصل کند. او ترتیب قتل خسرو را داد و شاهی وفادار به خودش، تیرداد را بر آنجا نشاند که از ۲۵۲–۲۶۲ فرمان‌روایی کرد.

شاپور برنامه‌های آبادانی پرشماری داشت. او دستور به ساخت نخستین پل سدی در ایران را داد و شهرهای بسیاری را هم بنیان نهاد، که برخی از آن‌ها توسط مهاجرینی از قلمروهای روم اسکان داده شدند که از جمله این مهاجرین، مسیحیانی بودند که می‌توانستند تحت لوای شاهنشاهی ساسانی، آزادانه دین خورد را پرستش کنند.

بشابور

ویرانه های بیشاپور در کازرون ، استان فارس

دو شهر، بیشاپور و نیشابور از روی او نامگذاری شده‌اند. او خصوصاً کیش مانوی‌گری را مورد لطف خود قرار داد و از مانی ” که یکی از کتاب‌هایش، شاپورگان را به او هدیه کرده ” محافظت کرد و بسیاری از مبلغین مانوی‌گری را به خارج از مرزهای ایران به جهت تبلیغ دین خود فرستاد.

او همچنین با یک خاخام بابلی به نام ساموئل دوستی برقرار کرد. این دوستی برای جامعه یهودیان پُرسود بود و به آن‌ها مهلتی داد تا وضع قوانین طاقت‌فرسا علیه آن‌ها را به تعویق بیفتد.

شاهان بعدی سیاست تحمل دینی شاپور را لغو کردند. بهرام اول تحت فشار مغ‌های زرتشتی و تأثیرگذاری‌های موبدموبدان، کرتیر، مانی را کشت و پیروان او را مورد آزار و اذیت قرار داد. بهرام دوم، همانند پدرش، تحت تأثیر خواسته‌های موبدان زرتشتی بود. در حیت پادشاهی او، پایتخت ساسانیان، تیسپون، مورد چپاول رومی‌ها، تحت امپراتوری کاروس قرار گرفت و بخش‌های عمدهٔ از ارمنستان، پس از نیم‌قرن استیلای ایرانیان بر آن، به دیوکلتیان واگذار شد.

قلعهٔ کنگلو در سوادکوه که توسط اعراب نیز سقوط نکرد

قلعهٔ کنگلو در سوادکوه که توسط اعراب نیز سقوط نکرد

امپراتور پروباس ” Probus ” برای حمله به قلمرو ساسانیان طرح‌ریزی کرد، اما خودش مرد و کاروس ” Carus ” جنگ را شروع و به بین‌النهرین حمله کرد و تیسفون را محاصره کرد. در این زمان بهرام دوم در شرق بود. اما کاروس در بین‌النهرین درگذشت و امپراتور بعدی، دیوکلتیان، می‌بایست مشغول به حل مشکلات داخلی می‌شد و با بهرام دوم صلح کرد، که بر طبق آن ارمنستان بین دو کشور تقسیم شد و بخش غربی در دست تیرداد ماند و نرسه بخش بزرگ‌تر را گرفت ” که از آن پس ارمنستان ایران نام گرفت ” . در ۲۹۳ بهرام دوم درگذشت و بهرام سوم که شاه سیستان بود بر تخت نشست، اما نرسه، برادر بهرام دوم، که در شرق بود، به میان‌رودان آمد و مورد استقبال جمعی از اشراف قرار گرفت و در نهایت شاه شد.

قلعهٔ نظامی رودخان، واقع در استان گیلان متعلق به دورهٔ ساسانیان

قلعهٔ نظامی رودخان، واقع در استان گیلان متعلق به دورهٔ ساسانیان

نرسه، جانشین بهرام سوم ” که مدت کوتاهی از سال ۲۹۳ فرمان راند ” ، جنگ دیگری را علیه رومی‌ها به راه انداخت. نرسه پس از موفقیت‌های اولیه علیه امپراتور گالریوس در رقه سوریه در فرات در سال ۲۹۶، محتمل شکست بزرگی شد. گالریوس نیروهای خود را احتمالاً در بهار ۲۹۸، با دسته‌ای جمع‌آوری‌شده از زمین‌های اجاره‌ای دانوبی امپراتوری، تقویت کرد.نرسه از ارمنستان و میان‌رودان آن طرف‌تر نرفت، که به گالریوس اجازه داد تا در ۲۹۸ تعرضی را در شمال میان‌رودان از طریق ارمنستان انجام دهد. نرسه به ارمنستان عقب‌نشینی کرد تا با نیروهای گالریوس بجنگد، که عواملی به ضرر او بود، زمین‌های پر از پستی و بلندی ارمنستان به نفع پیاده‌نظام روم بود، اما نه به نفع سواره‌نظام ساسانی. کمک‌های محلی به گالریوس او را قادر ساختند تا بتواند نیروهای ایرانی را غافلگیر کند و در دو نبرد پیاپی، گالریوس بر نرسه پیروز شد.

در حین دومین جنگ، نیروهای رومی کمپ نرسه، خزانه او، حرم‌سرای او و همسرش را محاصره کردند. گالریوس به سمت سرزمین ماد و آدیبانه پیشروی کرد و پیروزی‌های پیاپی‌ای به‌دست‌آورد، که مهم‌ترین آن‌ها در نزدیکی ارض روم بود، قبل از اول اکتبر ۲۹۸ امنیت را در نصیبین برقرار کرد. از دجله به طرف پایین رفت، تیسپون را گرفت.

قلعه دختر در فیروز آباد استان فارس که در سال ۲۰۹ توسط اردشیر ساخته شد.

قلعه دختر در فیروز آباد استان فارس که در سال ۲۰۹ توسط اردشیر ساخته شد.
نرسه قبلاً یک سفیر برای گالریوس فرستاده بود تا درخواست کند فرزندان و همسرانش را برگرداند. گفتگو برای صلح در بهار ۲۹۹ آغاز شد، که هم دیوکلتیان و هم گالریوس عهده‌دار آن شدند.

شرایط صلح سنگین بودند: ایران قلمروهایی به روم تسلیم می‌کرد، به‌طوری‌که دجله مرز بین دو امپراتوری می‌شد. مفاد دیگری هم نوشته شده بود مبنی بر اینکه ارمنستان به روم برگردد و دژ Ziatha هم‌مرز آن باشد. ایبری قفقاز تحت یک گماشتهٔ رومی، به روم وفادار بماند، نصیبین که حالا تحت فرمان روم بود، تبدیل به تنها آب‌گذر برای تجارت بین ایران و روم شود، و روم که کنترل پنج ساتراپی بین دجله و ارمنستان را به دست می‌گرفت: Ingilene, Sophanene ” Sophene ” , Arzanene ” Aghdznik ” , کردوئنه، و Zabdicene ” در نزدیکی حکاری در ترکیه امروزی ” .

ساسانی‌ها پنج استان غربی دجله را واگذار کردند و موافقت کردند که در امورات ارمنستان و گرجستان مداخله نکنند.

در پیامد این شکست، نرسه تخت را تسلیم کرد و یک سال بعد از دنیا رفت و تخت ساسانی را برای پسرش، هرمز دوم بر جای گذاشت. آشوب در سرتاسر کشور برپا گشت، و در هنگامی که هرمز شورش‌هایی را در سیستان و کوشان سرکوب می‌کرد، در کنترل اشراف‌زادگان ناتوان بود و در نهایت در سال ۳۰۹ توسط بادیه‌نشینان عرب در یک مسافرت شکارچی‌گری به قتل رسید.

تحقیر والریان توسط شاپور هانس هولبین جوان ،۱۵۱۱، قلم و جوهر سیاه بر روی طرح گچ

تحقیر والریان توسط شاپور هانس هولبین جوان ،۱۵۱۱، قلم و جوهر سیاه بر روی طرح گچ
این شکست نفوذ ساسانیان در ایبری ” گرجستان ” را کم کرد، چرا که شاه گرجستان و اشراف در ۳۳۰ به مسیحیت گرویدند. این ضعف شاهنشاهی را می‌توان با افتادن واژه «انیران» از عناوین و سکه‌ها دید.

نخستین دوره شکوفایی ” ۳۰۹–۳۷۹ ”

آتشکدهٔ آمل

آتشکدهٔ آمل
پس از مرگ هرمز، عرب‌ها از سوی شمال آغاز به ویران‌گری و به تاراج بردن شهرهای شرقی امپراتوری کردند، حتی به ایالت پارس هم حمله کردند که زادگاه شاهان ساسانی بود. در همین اوقات، اشرافیان ایرانی فرزند ارشد هرمز دوم را کشتند، دومین فرزند او را کور کردند و سومین را به زندان افکندند ” که بعدها به قلمرو رومی‌ها پناهنده شد ” . تخت پادشاهی برای شاپور دوم به ودیعه گذاشته شد.

شاپور دوم فرزند نازاده شده یکی از زن‌های هرمز دوم بود که «در زهدان» مادر خود تاجگذاری کرد: تاج پادشاهی بر روی شکم مادرش گذارده شد. در حین جوانی او، مادرش و اشراف‌زادگان کشور را اداره می‌کردند. پیرو پا به سن گذاشتن شاپور دوم، او قدرت را به‌طور ظاهری در دست گرفت و خیلی زود ثابت کرد که یک حاکم فعال و کارا است.

شاپور دوم در ابتدا ارتش کوچک اما منظم و کارآزمودهٔ خود را به طرف جنوب برای مبارزه با اعراب برد، که آن‌ها را شکست داد، امنیت را در نواحی جنوبی امپراتوری برقرار کرد. او همچنین دیواری برای جلوگیری از حمله اعراب ساخت ” واری تازیگان ” که به نظر می‌رسد نزدیک شهر حیره بوده‌است و بعدها به خورنق شاپور معروف گشت شاپور همچنین قبایلی از اعراب را در داخل مرزهای ایران اسکان داد. او سپس شروع به اولین لشگرکشی خود علیه روم در غرب کرد، که در آنجا نیروهای ایرانی یک سری جنگ‌ها را بردند، اما در تصاحب قلمرو ناتوان بودند، چرا که محاصره‌های مکرر شهر حساس و مرزی نصیبین با شکست مواجه می‌شد و روم در بازپس‌گیری شهرهای سنجار و آمیدا ” آمِد ” که به دست ایرانی‌ها افتاده بودند هم موفق بود.

Sasanian Empire 1

نقشهٔ شاهنشاهی ساسانی از آغاز تا پایان ” از سقوط اشکانیان تا سقوط ساسانیان “
این لشگرکشی‌ها با حملات ناگهانی قبایل بیابان‌گرد در مرزهای شرقی امپراتوری متوقف شدند، که فرارود را تهدید می‌کرد، ناحیه‌ای بسیار حیاتی از نظر استراتژیکی برای کنترل کردن جاده ابریشم. از این رو شاپور در شرق به طرف فرارود رفت تا با قبایل بیابان‌گرد شرقی روبرو شود، ولی فرماندهان محلی او توانستند یورش‌های گرفتارکننده‌ای را بر رومی‌ها وارد کنند. او قبایل آسیای مرکزی را در هم شکست، و آن ناحیه را به عنوان یک استان جدید به کشور ضمیمه کرد. او سپس سرزمینی را تصاحب کرد که امروزه به نام افغانستان شناخته می‌شود.

به دنبال این پیروزی، گسترش فرهنگی هم نائل شد و هنر ساسانی در ترکستان نفوذ کرد، تا به چین هم رسید. شاپور در کنار پادشاه بیابان‌گردها، گرومبات، شروع به دومین لشگرکشی خود ضد رومی‌ها در ۳۵۹ کرد و خیلی زود موفق شد Singara و آمیدا را دوباره تصاحب کند.

امپراتور روم ژولیان، در پاسخ، تا عمق قلمروهای ایران پیش رفت و نیروهای شاپور را در نبرد تیسپون شکست داد. با این حال او درگرفتن پایتخت ایران ناتوان بود، و وقتی که سعی می‌کرد تا به قلمروهای روم عقب‌نشینی کند، به قتل رسید.

ژولیان ناوگان خود را نابود کرده بود تا نیروهایش نتوانند از حمله دست بکشند، و در مقابل شاپور دوم سیاست زمین سوخته را در میان‌رودان در پیش گرفت که باعث گرسنگی نیروهای وی شد. در ژوئن ۳۶۳ ایرانی‌ها که به فیل مجهز بودند رومی‌ها را شکست داده و ژولیان به سختی زخمی شد و درگذشت.جانشین او ژوویان، در ساحل رود شرقی دجله به دام افتاد، و مجبور شد تمام استان‌هایی که ایرانی‌ها در ۲۹۸ به روم واگذار کرده بودند را پس دهد، همین‌طور نصیبین و Singara هم به ایران واگذار کرد، تا در مقابل بتواند ارتشش را از ایران بیرون ببرد.

سمت راست نقشهٔ اوج قدرت ساسانیان و سمت چپ مرزهای سنتی ساسانیان.

سمت راست نقشهٔ اوج قدرت ساسانیان و سمت چپ مرزهای سنتی ساسانیان.
شاپور دوم یک سیاست دینی بی‌رحمانه را پی گرفت. در طی دوران پادشاهی او، جمع‌آوری اوستا، متون مقدس زرتشتی، به اتمام رسید، بد دین‌ها و از دین برگشتگان مجازات شدند و مسیحیان هم مورد آزاد و اذیت قرار گرفتند. آزار و اذیت مسیحیان واکنشی بود به مسیحی‌سازی امپراتور روم توسط کنستانتین بزرگ. شاپور دوم، همانند شاپور اول، با یهودی‌ها با دوستی رفتار کرد، که در دوره او در آزادی نسبی زندگی می‌کردند و از امتیازات فراوانی هم برخوردار بودند. در هنگام مرگ شاپور، امپراتوری ایران از همیشه قوی‌تر بود، با دشمنان شرقی در صلح و آرامش بود و ارمنستان هم تحت کنترل ایران قرار داشت.

دوره میانی ” ۳۷۹–۴۹۸ ”
از مرگ شاپور دوم تا نخستین تاجگذاری قباد اول، یک دوره عمدتاً همراه با صلح و آرامش بین ایران و روم برقرار بود ” که در این هنگام به نام روم شرقی یا امپراتوری بیزانس شناخته می‌شد ” . تنها دو جنگ کوچک بین آن‌ها درگرفت که اولی طی سال‌های ۴۲۱ تا ۴۲۲ و دومی هم در سال ۴۴۰ بود.در تمام این دوره، سیاست دینی ساسانیان از یک پادشاه به پادشاه دیگر به‌طور قابل توجهی تغییر می‌کرد. باوجود یک سری حاکمان ضعیف، سیستم اداری که در دوران شاپور دوم مقرر شده بود، پابرجا باقی ماند و امپراتوری به شکل رضایت‌بخشی عمل می‌کرد.

آتشکدهٔ هارپاک
پس از اینکه شاپور دوم در سال ۳۷۹ از دنیا رفت، او یک امپراتوری قدرتمند را برای نابرادری خود اردشیر دوم ” ۳۷۹–۳۸۳ پسر هرمز دوم ” و همین‌طور پسر خود شاپور سوم ” ۳۸۳–۳۸۸ ” برجا گذاشت، که هیچ‌کدام از آن‌ها استعداد نیای خود را نشان ندادند. اردشیر دوم که به عنوان نابرادری پادشاه رشد کرده بود، نتوانست جانشین خوبی برای برادر خود شود و شاپور سوم که یک شخصیت اندوهگین بود تا بتواند به چیزی برسد. بهرام چهارم ” ۳۸۸–۳۹۹ ” هرچند که مثل پدرش ناتوان نبود، نتوانست افتخار بزرگی برای شاهنشاهی کسب کند. در طی این دوره، ارمنستان طی یک موافقت‌نامه‌ای بین ایران و روم تقسیم شد. ساسانی‌ها حکمرانی خود بر ارمنستان بزرگ را بازیافتند و امپراتوری بیزانس یک بخش کوچک از ارمنستان غربی را در دست داشت.

یزدگرد اول ” ۳۹۹–۴۲۱ ” ، پسر بهرام چهارم، اغلب با کنستانتین اول، امپراتور روم مقایسه می‌شود. همانند او، هم به صورت فیزیکی و هم از نظر دیپلماسی قدرتمند بود. یزدگرد اول همانند همتای رومی خود، فرصت‌طلب بود. او مانند کنستانتین بزرگ، سیاست مصالحه دینی را در پیش گرفت و آزادی برای رشد اقلیت‌های مذهبی را فراهم کرد. آزار و اذیت مسیحیان را متوقف کرد و حتی اشراف و موبدان که به آزار آن‌ها می‌پرداختند را مجازات کرد. پادشاهی او یک دوره نسبتاً صلح‌آمیز بود. او صلحی پابرجا با رومی‌ها برقرار کرد و حتی تئودئوس دوم ” ۴۰۸–۴۵۰ ” را هم تحت کفالت خود قبول کرد. او همچنین با یک شاهزاده یهودی ازدواج کرد که برای او پسری به نام نرسی به دنیا آورد.

سکه مربوط به هرمز یکم کوشانشاه صادر شده درخراسان در طرح کوشان

سکه مربوط به هرمز یکم کوشانشاه صادر شده درخراسان در طرح کوشان

آتشکدهٔ اسپاخو
جانشین یزدگرد اول، پسر او، بهرام پنجم ” ۴۲۱–۴۳۸ ” معروف به بهرام گور بود، یکی از شناخته‌شده‌ترین شاهان ساسانی که قهرمان بسیاری از افسانه‌ها در ادبیات فارسی است. این افسانه‌ها حتی پس از نابودی شاهنشاهی ساسانی توسط اعراب هم پایدار ماندند. بهرام پنجم، که عمدتاً با نام بهرام گور شناخته می‌شود، پس از مرگ ناگهانی یزدگرد اول ” یا ترور او ” ، به رغم مخالفت‌های اشراف و با کمک منذر، شاه عربی حیره، تاج پادشاهی را تصاحب کرد. مادر بهرام پنجم شوشان‌دخت، دختر رأس جالوت یهودی بود. در ۴۲۷، او در شرق با قبایل بیابان‌گرد هپتالیان مبارزه کرد و آن‌ها را درهم شکست و نفوذ خود را تا آسیای میانه گسترش داد که در آنجا تصویر او برای قرن‌ها بر روی سکه‌های بخارایی ” در ازبکستان امروزی ” نقش بسته بود. بهرام پنجم پادشاه دست‌نشانده ایران در ارمنستان را برکنار کرد و آنجا را به یکی از استان‌های ایران تبدیل کرد.

بهرام پنجم در سنت و فرهنگ ایرانی یک سوگلی تمام‌عیار است، که داستان‌های زیادی از دلاوری‌ها و زیبایی او، از پیروزی‌های او بر رومی‌ها، مردمان ترک، هندی‌ها و آفریقایی‌ها و ماجراهای او در شکار و عشق روایت می‌شود. او همچنین بهرام گور هم خوانده می‌شود. واژه گور به معنای گور خر است که به دلیل علاقه او به شکار و به خصوص به شکار گور خر بر او نهاده شده‌است. او نماد شاهی در اوج دوران شکوفایی است. او تاج شاهی را در رقابت با برادرش تصاحب کرد و با دشمنان خارجی هم مبارزه کرد، اما عمدتاً خودش را با شکار و مهمانی‌های درباری با همسران و درباریان سرگرم نگه می‌داشت. او تجسم رونق و رفاه شاهانه بود. در این دوران، بهترین آثار از ادبیات ساسانی نوشته شدند، قطعات سرشناسی از موسیقی ساسانی تنظیم و ساخته شدند و ورزش‌هایی همانند چوگان تبدیل به سرگرمی شاهانه شدند، سنتی که تا به امروز هم در بسیاری از نظام‌های پادشاهی حفظ شده‌است.

یزدگرد دوم ” ۴۳۸–۴۵۷ ” پسر بهرام گور، یک پادشاه میانه‌رو بود، اما برخلاف یزدگرد اول، یک سیاست ظالمانه در برابر اقلیت‌های مذهبی در پیش گرفت، خصوصاً برای مسیحیان. با این حال در سال ۴۵۱ در نبرد آوارایر، ارمنی‌های تابع شاهنشاهی تحت رهبری وارتان مامیکونیان موفق شدند آزادی ارمنستان برای پرستش دین مسیحیت را برقرار کنند. که بعدها در ۴۸۴ پیمان‌نامه نورسک هم تأیید شد.

یزدگرد دوم در ابتدای سلطنتش ارتشی متشکل از ملیت‌های گوناگون از جمله متحدان هندی‌اش را جمع‌آوری کرد، و در سال ۴۴۱ به امپراتوری روم شرقی حمله کرد، اما خیلی زود پس از جنگی محدود، مجدداً صلح و آرامش برقرار شد. او سپس در سال ۴۴۳ نیروهای خود را در نیشابور جمع کرد و یک لشگرکشی طولانی علیه کیداریان را ترتیب داد. در نهایت، پس از تعدادی جنگ، او کیداریان را شکست داد و در سال ۴۵۰ آن‌ها را به آنسوی رود آمودریا راند.

در طی لشگرکشی یزدگرد دوم به غرب، به مسیحیانی که در لشکرش بودند مشکوک شد و آن‌ها را از حکومت و ارتش اخراج کرد. او سپس مسیحیان را مورد آزار و اذیت قرار داد و تا حد خیلی کمتری هم همین کار را در مقابل یهودیان انجام داد. به منظور دوباره زرتشتی‌سازی ارمنستان، او شورشی از طرف مسیحیان ارمنستان در ۴۵۱ در نبرد آوارایر را سرکوب کرد. با این حال، ارمنی‌ها، عمدتاً مسیحی باقی ماندند. در سال‌های بعدی سلطنت او، او مجدداً با کیداریان وارد نزاع شد تا اینکه در سال ۴۵۷ از دنیا رفت. هرمز سوم ” ۴۵۷–۴۵۹ ” فرزند جوان‌تر یزدگرد دوم، به تخت شاهنشاهی نشست. در طی دوران کوتاه شاهی او، او مرتباً با برادر بزرگتر خود پیروز اول جنگید، که پیروز از حمایت اشراف‌زادگان هم برخوردار بود،و همین‌طور در باختر هم با هپتالیان جنگید. او در سال ۴۵۹ توسط برادرش پیروز کشته شد.

در ابتدای قرن پنجم، هپتالیان ” هون‌های سفید ” ، به همراه دیگر گروه‌های بیابان‌گرد به ایران حمله کردند. در ابتدا، بهرام پنجم و یزدگرد دوم شکست‌های قاطعانه‌ای بر آن‌ها وارد کردند و آن‌ها را به سوی شرق راندند. هون‌ها در انتهای قرن پنجم برگشتند و پیروز ” ۴۵۷–۴۸۴ ” را در سال ۴۸۳ شکست دادند. به دنبال این پیروزی، هون‌ها به مدت دو سال به بخش‌های شرقی ایران حمله می‌کردند و آنجا را مورد تاخت و تاز و تاراج قرار می‌دادند. آن‌ها تا چند سال پس از آن، خراج‌های سنگینی دریافت می‌کردند.

این حملات بی‌ثباتی و هرج و مرج را برای شاهنشاهی به دنبال داشت. پیروز اول مجدداً سعی کرد تا هپتالیان را بیرون براند، اما در راه هرات، او و ارتشش توسط هون‌ها در صحرا به دام افتادند. پیروز اول کشته شد و ارتش او معدوم شد. پس از این پیروزی، هپتالیان تا شهر هرات پیش رفتند، و امپراتوری را در هرج و مرج و بی‌نظمی قرار دادند. در نهایت، یک اشراف‌زاده ایرانی از خاندان کهن کارن، به نام زرمهر ” یا سوخرا ” تا حدودی نظم را برقرار کرد. او بلاش، یکی از برادران پیروز اول را شوراند تا به تخت پادشاهی بنشیند، هرچند که تهدید هون‌ها تا زمان سلطنت خسرو اول هم پابرجا ماند. بلاش ” ۴۸۴–۴۸۸ ” یک پادشاه ملایم و گشاده‌دست بود، او به مسیحیان امتیازاتی داد؛ با این حال، او کاری برای مقابله با دشمنان امپراتوری انجام نداد، خصوصاً در قبال هون‌های سفید. بلاش، پس از چهار سال سلطنت، کور و برکنار شد ” گفته می‌شود بزرگان کشور این کار را با او کردند ” ، و برادرزاده او قباد اول بر تخت نشست.

قباد اول ” ۴۸۸–۵۳۱ ” پادشاهی نیرومند و اصلاح‌گر بود. قباد اول از فرقه‌ای که توسط مزدک، فرزند «بامداد» بنیان نهاده شده بود حمایت کرد. مزدک خواستار آن بود که ثروتمند باید ثروت و همسران خود را با فقرا تقسیم کند. نیت قباد ظاهراً این بود که با اتخاذ کردن آموزه‌های مزدک، نفوذ و تأثیر بزرگان و آریستوکراسی رو به رشد را در هم بشکند. این اصلاحات باعث شد تا او مخلوع و در «قلعه فراموشی» در شوش به زندان افکنده شود، و برادر کوچکتر او جاماسپ ” زاماسپ ” در سال ۴۹۶ به قدرت رسید. قباد اول، با این حال، در سال ۴۹۸ گریخت و پادشاه هون‌های سفید به او پناه داد.

جاماسپ ” ۴۹۶–۴۹۸ ” پیرو برکناری قباد اول توسط اشراف، به تخت شاهنشاهی ساسانی نشست. جاماسپ شاهی خوب و مهربان بود، او مالیات‌ها را به منظور کمک به کشاورزان و فقرا کاهش داد. او همچنین به دین زرتشتی اصلی وفادار بود، همان چیزی که قباد اول با تغییر جهت و سرپیچی از آن باعث شده بود تخت و آزادی خود را در ازای آن از دست بدهد. پادشاهی او خیلی زود به اتمام رسید؛ قباد اول، به عنوان رهبر ارتش بزرگی که پادشاه هپتالیان به او داده بود، به پایتخت برگشت. جاماست از تخت سلطنت کناره‌گیری کرد و تخت را به برادرش داد. پس از روی کار آمدن مجدد قباد اول، هیچ ذکر دیگری از جاماسپ به میان نیامده است، اما باور رایج بر این است که برادرش با او رفتار مساعدی داشته‌است.

دومین دوره شکوفایی ” ۴۹۸–۶۲۲ ”
دوره دوم شکوفایی عصر ساسانی پس از دومین تاجگذاری قباد اول شروع می‌شود. قباد اول با پشتیبانی هپتالیان، یک لشگرکشی علیه رومی‌ها آغاز کرد. در سال ۵۰۲، او ارزروم در ارمنستان را گرفت، اما خیلی زود آن را از دست داد. در سال ۵۰۳، آمِد در دجله را گرفت. در سال ۵۰۴، هون‌های غربی از طرف قفقاز به طرف ارمنستان هجوم بردند که نتیجه آن یک آتش‌بس موقت شد، آمیدا مجدداً تحت کنترل روم درآمد و معاهده صلح هم در سال ۵۰۶ درگرفت. قباد در سال ۵۲۱/۵۲ کنترل لازستان را از دست داد، که حکمرانان آن از آن پس به رومی‌ها وفادار بودند؛ در سال ۵۲۴/۵۲۵ تلاش مشابهی هم از طرف ایبریایی‌ها درگرفت که باعث درگرفتن جنگی بین ایران و روم شد.

در سال ۵۲۷، رومی‌ها نصیبین را مورد تاخت و تاز قرار دادند که دفع شد و تلاش‌های رومی‌ها برای تقویت کردن مواضع خود در نزدیکی مرز دو کشور هم خنثی شد. در سال ۵۳۰، قباد لشکری تحت فرماندهی پیروز مهرانی را برای حمله به دارا، شهر مرزی مهم رومی ارسال کرد. این ارتش به مصاف سردار رومی، بلیساریوس رفت، و هرچند از نظر تعداد بیشتر بودند، در جنگ دارا شکست خورد. در همان سال، ارتش دومی از ایران تحت کنترل مهر-مهرو در Satala توسط نیروهای رومی تحت کنترل Sittas و Dorotheus شکست خورد، اما در سال ۵۳۱، ارتشی از ایران که دسته‌ای از لخمی‌ها به فرماندهی المنذر سوم هم آن را همراهی می‌کردند، بلیساریوس را در نبرد کالینیکوم شکست دادند، و در سال ۵۳۲، معاهده صلح ابدی منعقد شد.هر چند که قباد نمی‌توانست خودش را از زیر یوغ هپتالیان خلاص کند، موفق شد نظم را در مرزهای داخلی برقرار کند و در برابر روم شرقی نیز به‌طور کلی با موفقیت جنگید. چندین شهر را هم به وجود آورد که برخی از آن‌ها نام خود را از روی نام قباد گرفته‌اند، و همین‌طور قباد شروع به سامان دادن به مالیات‌ها و اداره داخلی کشور کرد.

پس از قباد اول، فرزند او، خسرو اول، که به او «خسرو انوشیروان» یا «انوشه‌روان» ” به معنی دارنده روح جاویدان ” و «کسرا/کسری» که لقب پادشاهان ساسانی ” در عربی به معنی پادشاه پادشاهان و صاحب شوکت بسیار ” است هم می‌گویند، بر ایران فرمان راند ” ۵۳۱–۵۷۹ ” . او مشهورترین و نامدارترین شاه ساسانی است. خسرو اول برای اصلاحاتش در بدنه حکومتی سالخورده ساسانیان شهرت دارد. او یک سیستم معقول برای مالیات‌گیری معرفی کرد که بر طبق بررسی مالکان زمین‌دار بود، که از دوره پدرش شروع شده بود. او سعی کرد از هر جهت رفاه و درآمد شاهنشاهی‌اش را بهبود دهد. اربابان فئودالی سابق، تجهیزات نظامی، پیروان، و ملازمان خودشان را به میدان می‌آوردند. خسرو اول یک نیروی جدید از دهکان‌ها ” دهقان‌ها ” درست کرد، که توسط دولت مرکزی و اشراف‌زادگان تجهیز می‌شد و حقوق آن پرداخت می‌شد،این کار باعث شد تا ارتش و اشراف بیشتر به دولت مرکزی نزدیک شوند تا به اربابان محلی.

امپراتور ژوستینین یکم ” ۵۲۷–۵۶۵ ” به خسرو ۴۴۰٬۰۰۰ قطعه طلا پرداخت کرد که بخشی از همان معاهده صلح ابدی سال ۵۳۲ بود. در سال ۵۴۰، خسرو معاهده را شکست و به سوریه حمله کرد، انطاکیه را تاراج کرد و مبالغ بزرگی پول از چند شهر اخاذی کرد. موفقیت‌های دیگری هم برای او پدید آمد: در سال ۵۴۱ لازستان از ایران شکست خورد، و در سال ۵۴۲ یکی از یورش‌های رومی‌ها به ارمنستان در Anglon با شکست همراه شد. در همان سال، بر طبق درخواست شاه لازستان، خسرو به لازستان وارد شد، قلعه اصلی بیزانسی‌ها در پترا را تصرف کرد و باقی کشور را هم تحت‌الحمایه خود کرد، که جنگ لازی از همین‌جا شروع شد. یک آتش‌بس موقت پنج ساله که در سال ۵۴۵ منعقد شده بود در سال ۵۴۷ شکسته شد، آنگاه که لازستان مجدداً جانب خود را تغییر داد و در نهایت با کمک بیزانسی‌ها گاریسون ایرانی خود را بیرون کرد؛ جنگ ادامه یافت اما محدود به لازستان ماند، در نهایت با بسته شدن معاهده صلحی در سال ۵۶۲، لازستان همچنان در دست رومی‌ها باقی ماند.

در سال ۵۶۵ ژوستینین یکم درگذشت و ژوستین دوم ” ۵۶۵–۵۷۸ ” جانشین او شد، که تصمیم گرفت تا کمک‌های مالی به سردمداران عرب را متوقف کند تا آن‌ها را از تاخت و تاز به ممالک روم در سوریه بازدارد. یک سال قبل از آن، فرماندار ساسانی ارمنستان، چهرگشنسپ از خاندان سورن، یک معبد آتش در دوین در نزدیکی ایروان امروزی بنیان نهاد، و یکی از اعضای بانفوذ خانواده مامیکونیان را اعدام کرد، که این اعدام موجب یک شورش شد که در اثنای آن فرماندار ایرانی و پاسداران او در سال ۵۷۱ کشته شدند، و شورشیان هم به ایبری گریختند. ژوستین دوم از شورش ارمنی‌ها استفاده کرد و وجه پرداختی سالانه خود به خسرو انوشیروان را برای دفاع از معبرهای قفقاز متوقف کرد.

نمودار زمانی شاهان ساسانی

اسامی شاهنشاه های ایرانی دوران ساسانیان

شاهان ساسانی

نمودار زمانی شاهان ساسانی
ارمنی‌ها به عنوان متحدین مورد استقبال قرار گرفتند، و ارتشی هم به قلمرو ساسانی ارسال شد که نصیبین را در سال ۵۷۳ محاصره کرد. با این حال، اختلاف و عدم توافق در بین سرداران بیزانسی نه تنها باعث ناکام ماندن محاصره شد، بلکه باعث شد خود آن‌ها هم در شهر قلعه دارا محاصره شوند، که این شهر توسط ایرانی‌ها گرفته شد و سپس آن‌ها سوریه را نابود کردند، که باعث شد ژوستین دوم قبول کند که مبلغی به صورت سالانه در عوض یک آتش‌بس پنج‌ساله در جبهه میان‌رودان به ایران بدهد، هرچند که جنگ در نواحی دیگر همچنان ادامه یافت. در سال ۵۷۶، خسرو انوشیروان آخرین لشگرکشی خود را انجام داد، یورشی به آناتولی که باعث به تاراج بردن سیواس و ملطیه شد، اما با مصیبت و فاجعه پایان یافت: ایرانی‌ها که در بیرون از ملطیه شکست خوردند، در حین عبور از فرات در زیر حملات بیزانسی‌ها، تلفات سنگینی دادند.

بیزانسی‌ها با استفاده از نابسامانی تا عمق قلمروهای خسرو انوشیروان پیشروی کردند، حتی نیروهای آب‌خاکی را در آنسوی دریای خزر هم تدارک دیدند. خسرو به دنبال عقد قرارداد صلح افتاد، اما پس از یک پیروزی در سال ۵۷۷ در ارمنستان توسط سردارش تهم‌خسرو، تصمیم گرفت تا جنگ را ادامه دهد، و به این ترتیب جنگ در میان‌رودان ادامه یافت. شورش ارمنی‌ها با عفو عمومی پایان یافت، که باعث شد ارمنستان به امپراتوری ساسانی برگردد.

در سال ۵۷۰، معدی کرب، برادر ناتنی شاه یمن، از خسرو درخواست پادرمیانی کرد. خسرو یک ناوگان و یک ارتش کوچک تحت فرماندهی وهریز به منطقه‌ای در نزدیکی عدن امروزی فرستاد، و آن‌ها به طرف پایتخت حمیریان ” صنعا ” راهپیمایی کردند، که به تصاحب آن‌ها درآمد. سیف پسر معدی کرب که در یورش هم شرکت کرده بود، در مدت زمانی میان دوره ۵۷۵ و ۵۷۷ شاه شد. در نتیجه، ساسانیان قادر بودند تا مقری را در یمن برپا کنند تا بتوانند تجارت دریایی با شرق را اداره کنند. بعدها، یمن از اطاعت از ساسانیان چشم‌پوشی کرد و یک لشگرکشی دیگر در سال ۵۹۸ از طرف ایران اتفاق افتاد که با موفقیت یمن را به عنوان یک استان جدید به شاهنشاهی ساسانی ضمیمه کرد، که تا دوران اغتشاش پس از خسروپرویز پابرجا بود.

شاهنشاهی خسرو انوشیروان شاهد خیزش دهقانان ” اربابان روستایی ” بود، اشراف زمین‌دار خرده‌پا که بعدها ستون فقرات اداری استانی ساسانیان و سیستم جمع‌آوری مالیات آنان را تشکیل دادند.خسرو اول، آبادگری بزرگ بود، پایتخت خود را بهسازی و آذین کرد، شهرهای جدیدی بنیان نهاد، و ساختمان‌های جدیدی ساخت. او کانال‌ها را بازسازی کرد و زمین‌هایی که در جنگ‌ها نابود شده بودند را مجدداً آباد کرد. دژهای مستحکمی در گردنه‌ها و معبرها ساخت و قبایلی مطیع را در شهرهای مرزی که به دقت انتخاب شده بودند، اسکان داد تا پاسدار آن‌ها از هجوم بیگانگان باشند. او نسبت به همه ادیان مصالحه داشت، هرچند که او آیین زرتشتی را آیین رسمی دولت ساخته بود و وقتی هم که یکی از فرزندانش مسیحی شد، به خود نگرفت.

پس از انوشیروان، هرمز چهارم ” ۵۷۹–۵۹۰ ” بر تخت نشست. جنگ با بیزانس همچنان شدیدتر می‌شد، اما فاقد نتیجه قطعی بود، تا اینکه هرمز، سردار خود بهرام چوبین را برکنار و تحقیر کرد، که باعث شورش او در سال ۵۸۹ شد. سال بعد، هرمز توسط یک کودتای کاخی سرنگون شد و پسرش خسرو دوم ” خسروپرویز، شاهنشاهی از ۵۹۰ تا ۶۲۸ ” بر تخت نشست. با این حال، این تغییر در تخت شاهی بهرام چوبین را آرام نکرد، او با خسرو جنگ کرد و او را شکست داد. خسرو مجبور شد تا به قلمرو بیزانس بگریزد، و بهرام چوبین تخت شاهنشاهی ساسانی را قصب کرد. خسرو از امپراتور روم موریس ” ۵۸۲–۶۰۲ ” درخواست کمک در برابر بهرام را کرد، به او پیشنهاد واگذار کردن قفقاز غربی به بیزانس را داد. برای تقویت کردن این وفاداری، خسرو با دختر موریس، مریم ازدواج کرد. ارتش جدید ایرانی-بیزانسی تحت فرمان خسرو و سرداران بیزانسی، نرسه و John Mystacon، علیه بهرام شورش کرد، او را در سال ۵۹۱ در جنگ Blarathon شکست داد. وقتی که خسرو به دنبال این پیروزی مجدداً بر تخت نشست، به قول خود وفا کرد و کنترل ارمنستان غربی و ایبری قفقاز را به بیزانس داد. موافقت‌نامه صحل جدید به دو امپراتوری اجازه داد تا نظامی‌گری خود را در جای‌های دیگری دنبال کنند. خسرو قلمرو امپراتوری ساسانی را در مرزهای شرقی گسترش داد و موریس هم کنترل بیزانس بر روی بالکان را پس گرفت.

در سال ۶۰۲، موریس توسط فوکاس ” ۶۰۲–۶۱۰ ” سرنگون و کشته شد. خسرو به خونخواهی ناجی خود برخاست و قتل او را بهانه کرد و یک حمله جدید علیه بیزانس ترتیب داد. در همان دوران یک جنگ داخلی در امپراتوری بیزانس درگرفته بود که به کمک خسرو شتافت و خسرو با مقاومت اندکی روبرو شد. سرداران خسرو به شکل سامان‌مندی شهرهای مرزی بسیار تقویت‌شدهٔ بیزانسی، میان‌رودان و ارمنستان را مغلوب کردند و یک یورش بی‌سابقه را آغازیدند. ایرانی‌ها در سال ۶۱۱ سوریه را اشغال کردند و انطاکیه را گرفتند.

در سال ۶۱۳، در خارج از انطاکیه، سرداران ایرانی، شهربراز و شاهین بهمن‌زادگان، یک ضدحمله سنگین که توسط شخص هراکلیوس، امپراتور روم رهبری می‌شد را شکست دادند. پس از آن، پیشروی ایرانی‌ها بی‌وقفه ادامه یافت. اورشلیم در سال ۶۱۴ سقوط کرد و صلیب راستین به دست ایرانی‌ها افتاد، شیئی که از نظر رومی‌های مسیحی، مقدس‌تر از آن در دنیا وجود نداشت.

اسکندریه در سال ۶۱۹ سقوط کرد، و باقی‌مانده مصر هم در سال ۶۲۱ به دست ساسانیان افتاد. رؤیای ساسانیان مبنی بر بازگرداندن مرزهای ایران به دوران هخامنشیان تقریباً برآورده شده بود، در حالیکه امپراتوری بیزانس در آستانه فروپاشی بود.

این اوج گسترش قلمرو ایران همراه بود با شکوفایی تمدن ایرانی در زمینه هنر ایرانی، موسیقی ایرانی و معماری ایرانی.


زوال و فروپاشی “۶۲۲–۶۵۱”

Takhte Soleiman
 
آتشکده آذرگشسپ
لشگرکشی‌های خسرو پرویز هرچند که در وهله اول موفق به نظر می‌رسیدند، در واقع باعث فرسوده‌شدن ارتش ایران و تهی شدن خزانه و گنجینه ایران شدند. خسروپرویز در تلاشی برای بازسازی خزینه ملی، مالیات‌ها را بالا برد. در نتیجه، هراکلیوس “۶۱۰–۶۴۱” فرصت غنیمت شمرده و تمامی منابع باقی‌مانده امپراتوری خراب و ویران‌شدهٔ خود را جمع کرد، ارتشش را سازماندهی کرد و یک ضدحمله چشمگیر را تدارک دید. در بین سال‌های ۶۲۲ تا ۶۲۷، او در آناتولی و قفقاز علیه ایرانی‌ها لشگرکشی کرد، در یک رشته از جنگ‌ها در برابر ایرانی‌ها که تحت فرماندهی خسرو، شهربراز، شاهین و شهراپلاکان بودند، به پیروزی رسید، معبد بزرگ زرتشتیان در گنزک را به تاراج برد و با خزرها و خاقانات غربی ترک هم هم‌پیمان شد.

در سال ۶۲۶، قسطنطنیه، تحت محاصره نیروهای متحد ایرانی، اسلاوها و آوارها درآمد. ساسانی‌ها تحت فرماندهی شهربراز به شهر سمت شرقی تنگه بسفر حمله کردند، و آوارها و اسلاوها هم از سمت غربی حمله کردند، اما ناوگان بیزانس، از تمامی تلاش‌ها برای منتقل شدن ایرانی‌ها “که در جنگ‌های محاصره‌ای استاد بودند” به آن سوی تنگه برای کمک به آوارها و اسلاوها جلوگیری کرد و در نهایت محاصره با شکست پایان یافت و امپراتوری روم از فروپاشی نجات یافت. در سال ۶۲۷–۶۸، هراکلیوس یک لشگرکشی زمستانی به میان‌رودان انجام داد و با وجود عزیمت کردن هم‌پیمانان خزر خود، ارتش ایران تحت رهبری راهزاد را در نبرد نینوا شکست داد. سپس به طرف پایین دجله راهپیمایی کرد، آنجا را ویران کرد و کاخ خسرو در دستگرد را تاراج کرد. با تخریب کردن پلی بر کانال نهروان به او اجازه حمله به تیسپون داده نشد، او پیش از صرف نظر کردن از رود سیروان در شمال غربی ایران، تاخت و تازهای دیگری هم انجام داد.

تأثیر پیروزی‌های هراکلیوس، ویران شدن ثروتمندترین قلمروهای ساسانیان، و تخریب شرمسارانه اهداف مهم و جالب توجه مثل گنزک و دستگرد، به طرز چشمگیری به شرافت خسرو و پشتیبانی اشراف ایرانی از او آسیب زد. در اوایل سال ۶۲۸، خسرو توسط فرزندش قباد دوم “۶۲۸” “یا شیرویه” سرنگون و کشته شد. قباد دوم بلافاصله پایان جنگ را با پس دادن تمامی قلمروهای گرفته شده از روم، اعلام کرد. در سال ۶۲۹، هراکلیوس چلیپای راستین را با برگزاری یک آیین شکوهمندانه به اورشلیم برگرداند. قباد در عرض چند ماه در پی شیوع طاعون در میانرودان و پایتخت درگذشت، به دنبال آن جنگ داخلی و هرج و مرج ایران را فرا گرفت. در طی یک دوره چهارساله و جلوس کردن پنج پادشاه پیاپی، از جمله دو دختر خسرو دوم و سپهبد شهربراز، شاهنشاهی ساسانی به طرز قابل توجهی ضعیف شد. قدرت دولت مرکزی به سردارهای ارتش واگذار شد. چندین سال طول می‌کشید تا یک پادشاه قدرتمند از دل یک سری کودتاها سربرآورد، و ساسانیان هیچگاه مجال این را نیافتند که کاملاً نیروی خود را بازیابند.

در بهار ۶۳۲، یزدگرد سوم، یکی از نوه‌های خسرو نخست، که مخفیانه در استخر زندگی می‌کرد، به تخت شاهنشاهی نشست. در همان سال، نخستین قبیله‌های مهاجم عرب، که حالا تحت پرچم اسلام با هم متحد شده بودند، به قلمروهای ساسانی رسیدند. بر طبق گفتهٔ Howard-Johnston، سال‌ها جنگ و خون‌ریزی هم ایرانی‌ها و هم بیزانسی‌ها را ضعیف و فرسوده کرده بود. ساسانیان علاوه بر آن بر اثر زوال اقتصادی، مالیات‌ستانی سنگین از مردم، آشوب دینی، طبقه‌بندی اجتماعی سخت‌گیرانه، مردمشان را خشمگین و چون آتشفشان‌های درپی انفجار کرده بودند، بعلاوه قدرت‌گیری فزاینده زمین‌داران ایالتی، و سرنگونی پی‌درپی شاهان، حتی ضعیف‌تر از پیش شدند، که باعث تسهیل شدن تسخیر ایران توسط اعراب شد.

در سال ۶۳۷ همزمان با خلافت عمر بن خطاب، ارتش مسلمین به فرماندهی سعد بن ابی وقاص، ارتش بزرگ ایرانیان تحت فرماندهی سرلشکر رستم فرخزاد را در دشت‌های قادسیه “در نزدیکی کربلا عراق امروزی” شکست داد و به سوی تیسپون پیشروی کرد، تیسپون پس از یک محاصره طولانی‌مدت سقوط کرد و به دست اعراب افتاد. یزدگرد سوم از تیسپون به طرف شرق رفت، و عمده گنجینه‌های بزرگ شاهنشاهی خود را در تیسپون گذاشت. اعراب تیسپون را کمی بعد تسخیر کردند، یک منبع مالی بزرگ به چنگ آورده و ارتش ساسانی را بی‌پول گذاشتند. تعدادی از فرماندهان ساسانی مانند فیروزان سعی کردند نیروهایشان را ترکیب کنند تا مانع از پیشرفت مهاجمین عرب شوند، اما این تلاش‌ها بدون وجود یک نیروی مرکزی تأثیرگذار نبود، و این فرماندهان در جنگ نهاوند شکست خوردند. شاهنشاهی ساسانی، که دیگر ساختار نظامی نداشت، نیروهای مالیات‌ستانی غیراشرافی‌اش ویران شده، منابع مالی‌اش نابود و طبقه آزادان آن به تدریج از بین رفته بودند، حالا تماماً در برابر مهاجمین عاجز و درمانده بود.

نمایی از دژ زیباد از بالای تپه که آخرین سکونتگاه یزدگرد سوم بوده‌است

نمایی از دژ زیباد از بالای تپه که آخرین سکونتگاه یزدگرد سوم بوده‌است

یزدگرد بلافاصله پس از شنیدن خبر شکست ایرانی‌ها در جنگ نهاوند، به همراه فرخزاد “برادر رستم فرخزاد” و تعدادی از اشراف ایرانی باز هم به سوی استان شرقی خراسان عقب‌نشینی کرد. طبق روایت بلاذری یزدگرد در گناباد مورد استقبال فرستاده مرزبان مرو “نیزک طرخان” قرار گرفت و مدتی نزد شاه بود اما به دلیل طلب خواستگاری از دختر یزدگرد برای مرزبان مرو، شاه خشمگین شد و گفت ما شاه شاهان باشیم و یک نوکر ما از دختر ما خواستگاری نماید؟! در نتیجه نیزک طرخان با یزدگرد به جنگ برخاست، نیزک طرخان فوجی را به گرفتن یزدگرد به گناباد “قلعه زیبد” فرستاد و در آنجا جنگی درگرفت و در نتیجه یزدگرد و افرادش شکست خورده و کشته شدند. برخی از اشراف ایرانی هم در آسیای مرکزی سکونت گزیدند که به طرز قابل توجهی به گسترش فرهنگ و زبان ایرانی در آن نواحی و همچنین به پابرجاسازی نخستین سلسله ایرانی اسلامی، سلسله سامانیان، کمک کردند، که به دنبال زنده کردن سنت‌های ساسانی بود.

800px Zibad

آخرین سکونت گاه یزدگرد سوم

سقوط غیرمنتظره شاهنشاهی ساسانی در یک دوره پنج‌ساله به اتمام رسید و بیشتر قلمروهای آن ضمیمه خلافت اسلامی شدند، با این حال، بیشتر شهرهای ایرانی در برابر حملات مقاومت کردند. خلفای مسلمان مکرراً شورش‌ها در شهرهای همدان، اصفهان و ری را سرکوب می‌کردند.

مردم ایران در ابتدا برای گرویدن به اسلام، به‌طور اندکی تحت فشار قرار داشتند، تحت لوای قانون ذمی در دولت اسلامی و پرداخت جزیه به دین خود باقی ماندند. جزیه در عمل جایگزین مالیات‌های سرانه‌ای شد که ساسانیان می‌گرفتند. به علاوه، «مالیات زمین» یا «خراگ» کهن ساسانیان “که در عربی به آن خَراج می‌گویند” هم اتخاذ شد.

گفته می‌شود خلیفه عمر گهگاه هیئتی تشکیل می‌داد تا مالیات‌ها بررسی شوند، تا داوری کند که آیا آن‌ها از مبلغی که زمین می‌توانست بهره دهد بیشتر هستند یا نه. ایرانیان آرام آرام با تلاش‌های شخصیت‌هایی چون سلمان فارسی به دین نوآمده اسلام که حالا جهانی شده بود واکنش مثبت نشان می‌دادند و به تدریج اسلام اختیار می‌کردند.


ساسانیان اولین سلسله‌ای در ایران هستند که ایده «ایرانشهر» را به عنوان یک ایده سیاسی و هویت فرهنگی ایرانیان برپا می‌کنند. مهم‌ترین میراث ساسانیان این است که مردم ایران اکنون ۱۸۰۰ سال است با این ایده زندگی می‌کنند. به گفتهٔ تورج دریایی، «ما “مردم ایران” پیدایش این ایده را مدیون ساسانیان هستیم»..

دگرگونی‌های آب‌وهوایی و نقش آن در تاریخ ساسانیان

دگرگونی آب‌وهوایی نقشی انکارنشدنی در وقوع رویدادهای تاریخی دارند. تا پیش از ۳۰۰ میلادی، داده‌ها نشان از آب‌وهوایی گرم و به گمانی مرطوب در متصرفات شرقی امپراتوری روم و به پیروی از آن در بخش‌های مهمی از قلمرو ساسانی هستند که به واپسین «دوره گرم رومی» بازمی‌گردد. از سده چهارم میلادی شاهد دگرگونی آب‌وهوایی هستیم که تا سده نهم میلادی به درازا کشید. از سال ۳۵۰ تا ۴۷۰ میلادی شاهد قحطی‌های پی‌درپی در آناتولی هستیم و پیش از خشکسالی‌ها و قحطی‌های قلمرو ساسانی هستند که در منابع اسلامی بدان‌ها اشاره شده‌است. برجسته‌ترین دگرگونی‌های آب‌وهوایی که موجب بروز پیشامدهای مهم در شاهنشاهی ساسانی شد عبارت‌اند از:

  1. مهاجرت یا جذب نهایی سکاها که بیش از یک هزاره در دشت‌های اوراسیا می‌زیستند و فروپاشی نیمه شمالی امپراتوری کوشان به دست شاپور اول، موجب شد تا نبودن قدرت در این منطقه با یورش اقوام هون پر شود. حضور این اقوام فشار بسیاری بر مرزهای خاوری دولت ساسانی وارد کرد و نیمه خاوری قلمرو ایشان را بر باد داد. شواهد سکه‌شناسی نشان می‌دهد که پس از شکست پیروز از هیاطله “۴۸۴ میلادی” و در هنگام پادشاهی بلاش، مرز خاوری ساسانیان به خطی فرضی محدود می‌شد که گرگان را به کرمان متصل می‌کرد.
  2. کوچ اقوامی که در سرزمین‌های کوهستانی و سردسیر فلات ایران زندگی می‌کردند و به‌سوی شهرها و جاهای گرمسیر موجب زیادشدن فشار جمعیتی بر محورهای شمالی و باختری “پیرامون رشته‌کوه‌های البرز و زاگرس” شد. کوچ‌ها نه‌تنها بر منابع خوراکی اندک این مناطق فشار وارد کرد، بلکه موجب خالی شدن مرزهای شمالی و خاوری ایران و ضعیف شدن ساختار دفاعی کشور نیز شد که این رخداد موجب رخنه راحت‌تر مهاجمان خاوری و شمالی شده، دولت ساسانیان را وادار ساخت تا برای ساخت دیوارهای دفاعی در گرگان و دربند بسیار هزینه کند.
  3. خشکسالی و قحطی شدید در نیمه دوم سده پنجم میلادی و در دوره فرمانروایی پیروز و قباد اول که پیامدهای مهمی دربرداشت: نخست دگرگونی اجتماعی و بروز جنبش مزدکی در پایان سده پنجم و آغاز سده ششم میلادی که منجر به ضعیف شدن روحانیون زرتشتی در برابر دربار شد؛ دوم اصلاحات اداری قباد – خسرو که قدرت گرفتن دهقانان و تضعیف بزرگان را در پی داشت. دو رویداد بالا موجب شدند تا گسل‌های بزرگی بین شاه و نظم حاکم پدید آید که نقشی مهم در سرنگونی نهایی شاهنشاهی ساسانی ایفا کردند.
  4. دگرگونی آب‌وهوایی در سده ششم میلادی و پیدایش عصر یخ‌بندان کوچک، موجب بهینه شدن چرخه زادوولد موش‌ها و پیدایش و گسترش پاندمیک طاعون خیارکی شد که در تاریخ از آن به نام طاعون یوستینیانوس “۴۵۱ – ۵۴۴ میلادی” یاد شده‌است. این نخستین شیوع پاندمیک بیماری طاعون است که در تاریخ نگاشته شده‌است. طاعون یوستینیانوس هر ۹ تا ۱۲ سال بروز می‌کرد و تا فروپاشی امویان به درازا کشید. پیشرفت پرشتاب سپاه ساسانی در نخستین دهه‌های سده هفتم میلادی می‌تواند ناشی از پیامدهای این بیماری در آناتولی و سوریه باشد. در برابر آن همه‌گیری این بیماری در آذربایجان، می‌تواند عامل کوتاهی و فروپاشی ساسانیان از پشتیبانی این استان کلیدی در هنگام یورش غافلگیرانه هراکلیوس باشد. گمان می‌رود موجی قدرتمند از این اپیدمی به همراه سربازان ایرانی به قلمرو ساسانیان وارد شد. تئوفانس از دچار شدن خسروپرویز به اسهال در هنگام دستگیری به دست شورشیان گزارش می‌دهد و طبری نیز اسهال شدید شهروراز را بیان می‌کند که از مهم‌ترین نشانه‌های این بیماری است. دست‌کم از دو اپیدمی مشخص بیماری طاعون در زمان جانشینان خسروپرویز آگاه هستیم. نخستین آنها طاعون شیرویه است که نام خود را از قباد دوم گرفته‌است. این طاعون در ۶۲۷ – ۶۲۸ میلادی در تیسفون رخ داد و شیرویه به گمانی در اثر این بیماری در ۶۲۹ میلادی درگذشت. سیوطی نیز از واگیر طاعون یزدگردی، در بین سال‌های ۶۳۴ – ۶۴۲ میلادی گزارش می‌دهد، یعنی زمانی که مهم‌ترین نبردهای دولت ساسانی با سپاه تازیان در قادسیه “۶۳۶ میلادی”، جلولا “۶۳۷ میلادی” و نهاوند “۶۴۲ میلادی” رخ داد.

نوادگان

باور بر این است که خاندان‌ها و رهبران مذهبی زیر از نوادگان شاهان ساسانی بودند.

  • سلسله گاوبارگان “۶۴۲–۷۶۰” نوادگان زاماسپ
  • باوندیان “۶۵۵–۱۳۴۹ م” در طبرستان، از نوادگان باو پسر شاپور پسر کاووس از شاهزادگان ساسانی
    احمد کسروی در بهار دربارهٔ آن‌ها نوشته‌است:
    «اوایل قرن سوم که دامنهٔ فتوحات اسلامی در آسیا تا حدود چین و در آفریقا تا سواحل بحر اطلس و در اروپا تا وراء جبل آلپ امتداد یافته بود و در پایتخت‌های اسپانیا و پرتغال به جای ناقوس صدای اذان مسلمین به اطراف طنین می‌انداخت، در قلل جبال سوادکوه آتشکده‌های دین زرتشت دایر و مشتعل بود و اسپهبدان هنوز کیش نیاکان خود را از دست نداده بودند.»
  • پادوسپانیان “۶۶۵–۱۵۹۸” در مازندران، از نوادگان زاماسپ
  • شروان‌شاهان “۱۱۰۰–۱۳۸۲” از شاخه هرمز چهارم
  • بنو منجم “قرن نهم و دهم میلادی” نوادگان مهر گشنسپ، شاهزاده ساسانی
  • آل کامکار “قرن نهم و دهم میلادی” خانواده‌ای دهقان از نوادگان یزدگرد سوم
  • آل میکال “قرن ۹ تا ۱۱ میلادی”
  • ملوک شبانکاره “قرن۸تا۱۳میلادی” از نوادگان اردشیر بابکان و شاپور نخست ساسانی.

بیشتر بخوانید:

ببینید | ۲۷ اثر عتیقه و دیده نشده دوران هخامنشیان در موزه های دنیا


“پایان بخش اول”/منبع:دانشنامه ویکی پدیا/ادامه دارد

شما اگر در این باره نظری دارید برای ما بنویسید

 در کانال اول فارس عضو شوید 

اشاره 1

 کانال اول فارس در  ایتا 

 کانال اول فارس در سروش

کانال اول فارس در روبیکا

 کانال اول فارس در  بله 

کانال اول فارس در واتساپ

 کانال اول فارس در  تلگرام

نظرات خود را برای ما ارسال کنید

امیر چهارشنبه , ۲۳ فروردین ۱۴۰۲ - ۱۹:۲۷

مطلب بسیار جالبی بود وانگار تاریخ را ناگهان مرور کردم

کاسپین چهارشنبه , ۲۳ فروردین ۱۴۰۲ - ۱۹:۲۵

کلا از همه اسم بردی بجز گیل ها و دیلمی ها و موتا فرمانده دیلمی و رستم چرمینه . اولا که دریای کاسپین درسته نه خزر . خزر ها اقوام وحشی مهاجم به ایران بودن و کاسپی ها اجداد گیلک و طبری ها . دودستی اموال خودمون رو نبخش به غریبه ها . دوما در مورد فتح طبرستان اونجا اسمش پتشخوارگر بوده و توسط گیل گیلانشاه اداره میشده از غرب گیلان تا آمل . طبرستان توسط اعراب فتح شد و این گیل ها و دیلمی ها بودن که سیصد سال مبارزه کردن و سرانجام بغداد رو فتح کردن . دوما اونجا اصلا دین نداشته و حتی با زرتشتی ها هم میجنگیدن بخاطر همین در اوستا بر نسل کشی ورنا ( گیلان امروزی ) و طبری ها یازده مرتبه تاکید شده . دبنشون دار پرستی یعنی درخت پرستی بوده که هنوزم کم و بیش رواج داره و بیشتر طبیعت پرستی محسوب میشه . سوما اون نقشه هایی که گذاشتی یکم ایراد داره چون شمال ایران تقریبا هیچوقت زیر سلطه حکومت مرکزی نبوده تا دوره صفویه .

کاسپین چهارشنبه , ۲۳ فروردین ۱۴۰۲ - ۱۹:۱۳

تنها نقطه ای که فتح نشد کاسپین پتشخوارگر بود که شامل گیلان امروزی و غرب مازندران میشد . طبرستان هم فتح شد حتی . نمیدونم چرا میترسید تاریخ واقعی این مملکت رو بازگو کنید . انگار هراس دارید بگید قومی اونجا میزیسته که بی دین بوده و حتی زرتشتی رو هم قبول نداشته و درخت رو پرستش میکرده . باشه اجداد شمالی ما طبیعت پرست بودند این چه ایرادی داره خب؟ کلا زیاد سانسورش کردی که یوقت به چهره پادشاهی ساسانی خدشه وارد نشه چون تا روم رو فتح کرده نتونسته شمال ایران رو مطیع کنه . همون طبری که مثال میزنی مکررا از دفاع دیلم ها و گیل ها از البرز و شمال ایران در برابر اعراب گفته که سیصد سال نتونستن وارد شمال ایران بشن و شاهنشاهی بنام گیل گیلانشاه و حکومت پتشخوارگر

حمید جمعه , ۱۱ فروردین ۱۴۰۲ - ۴:۴۲

خیلی جالب ولی غمگین

اریا پنجشنبه , ۱۰ فروردین ۱۴۰۲ - ۱:۵۲

همه چیز خوب بود ولی چندین اشتباه وجود داشت فقط خواستم بگم آقای ناشر اندک فشار روی ایرانیان نبود بلکه سخت گیرانه ترین و بی… ترین شکنجه ها روی ایرانیان بود تا…. دین اسلام رو قبول کنند پس لطفاً دروغ نگید

سالار سه شنبه , ۲۳ اسفند ۱۴۰۱ - ۱:۲۹

عالی بود وحمله اعراب هنه چیز ایران و ایرانی و ابهت ایرانی را از یین برد وحمله اعراب از حمله افغان ها و تاتار ومغولها بدتر و..تر بود

احزان سه شنبه , ۹ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۳:۴۴

واقعا آدم از اون هم شوکت وعظمت لذت میبره متاسفانه.. ویران کردن کشور

رضا شنبه , ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ - ۱:۳۳

ساسانیان فارس نبودند بلکه ازتبارکردان بودند.

سهراب جمعه , ۲۱ بهمن ۱۴۰۱ - ۲۲:۱۵

بسیارزیبا لطفا از تاریخ هخامنشیان هم مطالبی ارسال کنید خیلی ممنون

میثم بختیاری جمعه , ۲۱ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۳:۱۸

بی زحمت بازم از تاریخ بزرگمون برامون بگیدددد.

عالییی بود

❤️پاینده و جاوید ایران عزیزم❤️

میثم بختیاری جمعه , ۲۱ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۳:۱۰

مرسی از،سایت خوبتون
❤️✨️?

ممنون میشم در مورد کتاب دو قرن سکوت عبدالحسین زرینکوب مطالبی بنویسید. ایا واقعا ایران اون زمان دو قرن در سکوت و ناآگاهی بوده؟؟؟؟؟
چرا ما نتونستیم شکوه و گذشته مون رو احیا کنیم ؟؟؟؟؟

ناشناس جمعه , ۲۱ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۲:۳۶

جاوید ایرانشهر

M جمعه , ۲۱ بهمن ۱۴۰۱ - ۱:۰۶

درود بر شما،پایدار و پیروز باشید

میثم بختیاری پنجشنبه , ۲۰ بهمن ۱۴۰۱ - ۲۱:۳۳

سلام و درود به شما. واقعا عالی بود. فیض بردم. ممنون که به دل تاریخ رفتید و حس و حال اون سالها رو برامون تداعی کردید.

پاینده و زنده باد ایران

ناشناس پنجشنبه , ۲۰ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۶:۵۷

عالی بود

آخرین اخبار